گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
جلد دوم






[ادامه سوره بقرة]
اشاره
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة علی خاتم النبیّین و اله الطیّبین الطاهرین
[سوره البقرة ( 2): آیه 38 ] ... ص : 2
( قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 38
(و گفتیم که همگی از بهشت فرود آئید، پس هر گاه از جانب من براي شما هدایتی آمد کسانی که از هدایت من پیروي کنند
ترس و بیمی بر آنان نیست و حزن و اندوهی ندارند) تفسیر آیه شریفه در ذیل چند جمله بیان میشود:
بیان کردیم که خطاب بآدم و حوّا و ذریّه آنها است و در وجه تکرار آن بعضی گفتند «1» جمله اول در کلمه اهبطوا: در مجلد اول
مراد از هبوط اول از بهشت بآسمان اول و از هبوط ثانی از آسمان اول بزمین است، و این قول علاوه بر اینکه بدون دلیل است
خلاف ظاهر هر دو آیه میباشد براي اینکه در آیه اولی جمله وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ ظاهر در هبوط بزمین است و
در آیه ثانیه کلمه مِنْها ظاهر در هبوط از بهشت است. 1- صفحه 519
ص: 3
و بعضی گفتند مراد از هر دو خطاب یک خطاب است و تکرارش بجهت اختلاف دو حالت است در خطاب اول حالت عداوت
بعضی با بعضی دیگر یعنی لازمه طبیعت بشر عداوت با یکدیگر بوده و در خطاب دوم حالت تکلیف و تعدیل طبیعت است.
و آنچه اولی بنظر میرسد اینست که خطاب اول در مورد عقوبت بر مخالفت آدم و حوا بوده که بواسطه مخالفت باید از بهشت
بزمین نزول کنید و بجان یکدیگر بیفتید تا بمیرید، و خطاب دوم پس از توبه و مغفرت بوده و خطاب لطف و رأفت است که اکنون
که بزمین نازل شدید من اسباب هدایت را براي شما آماده میکنم و چنانچه هدایت شدید بیمی از عذاب من نداشته و حزن و
صفحه 15 از 266
اندوهی بخود راه ندهید و اللَّه العالم.
جمله ثانیه در یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُديً: هدي در آیه شریفه شامل جمیع هدایتهاي تشریعی الهی از دلالتهاي عقلی و ارسال رسل و انزال
کتب و تشریع شرایع و جعل تکالیف و غیرها میشود، و اختصاص دادن آن بدلالتهاي عقلی یا ارسال رسل وجهی ندارد زیرا بنا بر
قول دوم مورد آیه یعنی آدم از تحت آیه خارج میشود چون رسولی براي او نیامده بود و افاضه عقل نیز قبلا باو شده بود بدلیل:
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها بنا بر این هداي الهی در مرتبه اول ارشاد عقل و سپس فرستادن پیغمبران و نازل نمودن کتابهاي آسمانی و
جعل و بیان احکام و تکالیف و وظایف انسانی و راهنمایی بمکارم اخلاق و نحو اینها است که هر کدام از اینها بموقع خود و
بمقدار لازم از جانب خدا براي هدایت بشر آمده است.
جمله سوم در فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ: فاء فمن فاء تفریع است و جمله تفریع بر جمله قبل است یعنی مجرد آمدن هدایت الهی موجب
رستگاري و امن از خوف و حزن نیست بلکه شرط رستگاري متابعت هدایت الهی است و از این جمله استفاده أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 4
میشود که وصول بسعادت ابدي و نیل بفیوضات الهی مستلزم دو دستگاه فعّاله است یکی از طرف مولی که باید تمام اسباب هدایت
را در دسترس بندگان قرار دهد چه اسباب تکوینی از افاضه عقل و شعور و ایجاد قدرت و اراده و اعطاء قواي باطنی و ظاهري و
وسائل و لوازم دیگر، و چه اسباب تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل تکالیف و بیان احکام و غیر اینها.
و دیگر از طرف عبد که باید پیروي از هدایت الهی کند و در تحصیل علم و معرفت و تکمیل اخلاق و اتیان بواجبات و ترك
محرمات کوشش نماید تا بسعادت نائل شود و اگر بنده از اسباب و وسائل هدایت محروم شد در حدّ خود معذور است چنانچه در
شرایط عامّه و خاصه تکلیف بیان شده و همچنین اگر هدایت الهی باو رسید و متابعت نکرد از سعادت و فیوضات الهی محروم و
بعذاب او معذب خواهد بود.
جمله چهارم در فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ: خوف از امور باطنی و صفات نفسانی است و بواسطه ادراك مضرّات و مکاره و منافرات در انسان
پیدا میشود اعمّ از اینکه ادراك وهمی و ظنّی باشد یا ادراك قطعی و یقینی، بنا بر این وجود واقعی چیزي منشأ خوف نیست بلکه
ادراك وجود آن مورث خوف میشود مثل اینکه وجود سمّ یا حیوان درنده در صورتی که انسان علم و اطلاعی از آن نداشته باشد
در انسان حالت خوف ایجاد نمیکند ولی اگر وجودش را ادراك کرد ترس در دل او پیدا میشود اگر چه واقعا هم وجود نداشته
باشد.
بنا بر این خوف از عذاب و سخط و غضب الهی فرع ایمان و اعتقاد است و کسی که خوف نداشته کاشف از ضعف اعتقاد او است.
و در علم اخلاق بیان شده که خوف بر دو قسم است خوف ممدوح و خوف مذموم، و خوف ممدوح بر سه قسم است: أطیب البیان
فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 5
اول- خوف از خدا که بعد از معرفت بعظمت و کبریایی او حاصل میشود و آیات و اخبار در مدح آن بسیار است، در قرآن کریم
میفرماید:
و نیز «2» و نیز فرماید: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ «1» وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوي فَإِنَّ الْجَنَّۀَ هِیَ الْمَأْوي
و غیر اینها از آیات دیگر. «4» و میفرماید: سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی «3» فرماید: فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
» : و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده
«5» « رأس الحکمۀ مخافۀ اللَّه
» : و نیز روایت شده که فرمود
«6» « اتمّکم عقلا اشدّکم للَّه خوفا
صفحه 16 از 266
» : و از حضرت سجاد علیه السّلام روایت شده که فرمود
«7» « عجبا لمن عرفک کیف لا یخافک
» : و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود
«8» « من عرف اللَّه خاف اللَّه
و غیر اینها از اخبار دیگر.
دوم- خوف از معصیت و مضرّات آن. سوم- خوف از سوء عاقبت، و این دو قسمت را در مجلّد سوم کلم الطیب مفصلا بیان
.«9» نمودهایم
و اشکالی که متوجه آیه شده به اینکه اگر مراد از نفی خوف در آیه شریفه خوف از امور دنیوي است که اهل ایمان در دنیا بیشتر
گرفتار ابتلائات هستند و اگر مراد خوف دینی ممدوح است که منافات با آیات و اخبار مذکوره دارد جواب این است که مراد مطلق
خوف است اما در دنیا چون مؤمن و پیرو هدایت حق، معرفت دارد بلیاتی که از جانب حق است موافق حکمت و مصلحت و موجب
ارتقاء رتبه و درجه اوست بقضاء الهی راضی و نسبت باوامر او تسلیم بوده 1- سورة النازعات آیه 40
-2 سورة الرحمن آیه 46
-3 آل عمران آیه 169
-4 سورة الاعلی آیه 19
5 و 6 و 7 و 8- جامع السعادات
-9 از صفحه 196 تا 204
ص: 6
و خوف و اضطرابی ندارد.
و امّا خوف از خدا براي اینست که مبادا تقصیر و کوتاهی در اطاعت اوامر او و وظیفه بندگی خود نموده باشد و همچنین خوف از
معصیت و سوء عاقبت براي ارتکاب اموري است که سبب این خوف میشود، و چون در آیه شریفه عدم خوف را بر متابعت هدایت
پروردگار مترتب نموده و خوف مؤمن که در آیات و اخبار مدح شده مترتب بر ترك متابعت و یا احتمال تقصیر و کوتاهی در
آنست، با یکدیگر منافات و مخالفتی ندارد، و به بیان دیگر خداوند مقرّر فرموده کسی که متابعت هدایت او را بکند از خوف و
حزن مصون است و مؤمن میترسد که مبادا کوتاهی در پیروي از هدایت حق کرده باشد و موجب سلب مصونیت او شود و واضح
است که بین این دو معنی منافاتی نیست.
جمله پنجم در وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: حزن بواسطه فوت منافع و وارد شدن مکاره و مضارّ است و کسی که پیروي هدایت پروردگار را
بنماید منفعتی از او فوت نمیشود و ضرري نیز بر او وارد نمیگردد و امّا منافع دنیوي آنچه باو نرسد در حقیقت صلاح او نبوده و اگر
صلاحش بود باو میرسید و منافع اخروي نیز چیزي از او منع نخواهد شد بلکه قبل از موت بشارت سعادت باو داده میشود و موت
اول راحت اوست و تمام مثوبات الهی در همه مراحل بعد از موت باو خواهد رسید بنا بر این هیچگونه حزنی براي او نیست.
[سوره البقرة ( 2): آیه 39 ] ... ص : 6
( وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 39
(و کسانی که کافر شدند و آیات الهی را تکذیب نمودند اینان یاران آتش و در آن جاویدانند) کفر و اقسام آن در ذیل آیه شریفه
-1 مجلد اول صفحه 260 الی 266 .«1» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ الایۀ بیان شد
صفحه 17 از 266
ص: 7
و تکذیب آیات الهی بر حسب عموم آیات اعمّ از کفر است زیرا آیات الهی شامل کتب آسمانی و معجزات انبیاء و اوصیاء و
احکام الهی و شخص انبیاء و اوصیاء بلکه جمیع مخلوقات الهی که نشانه و دلیل قدرت و علم و حکمت و سایر صفات پروردگارند
میشود و تمام فرق ضالّه از کفّار و مخالفین و اهل بدعت و فرق غیر شیعه اثنی عشري بنحوي مکذّب آیات الهی بوده و آیه شامل
حال آنها میشود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 40 ] ... ص : 7
( یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّايَ فَارْهَبُونِ ( 40
(اي فرزندان یعقوب یاد کنید نعمت مرا که بر شما انعام نمودم و بعهد من وفا کنید تا بعهد شما وفا کنم و تنها از من بترسید)
و مرکب از کلمه اسرا بمعنی عبد یا صفوة و از کلمه ئیل بمعنی اللَّه در لغت عبرانی است و « ع» اسرائیل لقب حضرت یعقوب پیغمبر
اسرائیل بمعنی عبد اللَّه یا صفوة اللَّه است (بنا بر مضمون اخباري که در تفسیر برهان نقل میکند) و حضرت یعقوب دوازده پسر
داشت چنانچه کافی در باب نصّ بر ائمه حدیث مفصلی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده و در ضمن آن حدیث است که:
حضره الذي حضره فدعا ولده و کانوا اثنی عشر ذکرا فقال لهم یا بنیّ انّ اللَّه عزّ و جلّ قد أبی الّا ان یجعل فی سنّۀ من « ع» ان علیّا »
یعقوب و ان یعقوب ص: 8
.«1» « دعا ولده و کانوا اثنی عشر ذکرا فاخبرهم بصاحبهم الا و انّی اخبرکم بصاحبکم الحدیث
و نسب بنی اسرائیل باین دوازده پسر یعقوب منتهی میشود و حضرت موسی بزرگترین پیغمبران بنی اسرائیل بوده نسبش بچهار
واسطه به یعقوب میرسد (موسی بن عمران بن یصهر بن قاهث ابن لاوي بن یعقوب) اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ مراد از نعمت
الهی که ببنی اسرائیل عنایت فرموده نعمتهایی است که در آیات بعد ذکر میفرماید، و این جمله بر وجوب شکر منعم دلالت دارد
چنانچه بحکم عقل شکر منعم واجب است و براي شکر نعمت شش مورد ذکر نمودهاند:
-1 هر وقت خداوند نعمتی بانسان عنایت فرماید 2- هنگامی که بلائی از انسان دفع نماید 3- هر موقع متذکر نعمتی از نعم الهی
بشود 4- هر موقع که متذکر دفع بلائی بشود 5- هر وقت موفق بعبادت و عمل خیري گردد 6- هر وقت از گناه و فعل قبیحی حفظ
باشد در همه حال و در هر مورد ثابت است. « صرف الشیء فیما خلق لاجله » شود ولی میتوان گفت شکر بحسب مفهوم آن که
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وفاي بعهد از صفات بسیار ستوده، و حسن و مدح و لزوم آن بادله اربعه ثابت است.
محتضر شد پسران خود را « ع» در قرآن کریم در صفات نیکوکاران میفرماید: 1- مجلد اول صفحه 291 (هنگامی که حضرت علی
خواست و آنها دوازده پسر بودند پس بآنها فرمود خداي عز و جل سنتی از یعقوب در من قرار داد و بدرستی که یعقوب پسران خود
را خواند و آنها دوازده پسر بودند پس خبر داد آنان را بصاحب و پیشوایشان و آگاه باشید که من شما را از صاحب و پیشوایتان خبر
میدهم تا آخر حدیث) [.....]
ص: 9
و نیز میفرماید وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ «2» و در مدح اسماعیل پیغمبر میفرماید: إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ «1» وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا
« و در صفات مؤمنین میفرماید: وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ «3» الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا
و از ابی مالک است که میگوید خدمت علی بن الحسین علیه السّلام عرض کردم:
«5» « اخبرنی بجمیع شرایع الدین قال قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد »
» و از حسین بن مصیب روایت شده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود
صفحه 18 از 266
«6» « ثلاثۀ لا عذر لاحد فیها اداء الامانۀ الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ الوالدین برّین کانا او فاجرین
و غیر اینها از اخبار دیگر که در عاشر بحار صفحه 143 نقل فرموده است.
و لزوم وفاء بعهد بحکم عقل نیز ثابت است زیرا هر عاقلی وفاي بعهد را حسن و پسندیده و نقض عهد را قبیح و زشت میشمارد، و
اجماع مسلمین و ضرورت دین بلکه جمیع ادیان نیز بر حسن آن و لزوم رعایت آن قائم است.
و مراد از عهد که در آیه شریفه است ممکن است عهد و میثاق خداوند با جمیع اولاد آدم باشد چنانچه در آیات قرآنی است مانند
و آیه شریفه أَ لَسْتُ «7» آیه أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِ راطٌ مُسْتَقِیمٌ
و ممکن است عهد و میثاقی باشد که در همین سوره پس از چند آیه دیگر میفرماید: «8» بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً 1- سوره بقره آیه 172
-2 سوره مریم آیه 55 )
-3 سوره اسري آیه 36 )
-4 سوره مؤمنون آیه 8
-5 مجلد عاشر بحار صفحه 143 )
-6 مجلد عاشر بحار صفحه 143 )
-7 سوره یس آیه 60 )
-8 سوره اعراف آیه 171 )
ص: 10
و ممکن است عهد و میثاقی که همه «1» وَ ذِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ الایۀ
انبیاء از امتهاي خود بر تصدیق بنبوت حضرت خاتم و امامت اوصیاي او گرفتند چنانچه مفاد بسیاري از اخبار است که در کافی
شریف ذکر شده و فی الجمله از آیات شریفه قرآن نیز استفاده میشود.
و) «2» مانند آیه: وَ إِذْ أَخَ ذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَۀٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُ رُنَّهُ
یاد کن زمانی را که خدا میثاق پیغمبران را گرفت که آن کتاب و حکمت که شما را دادم و سپس پیغمبري آید و تصدیق کند
آنچه را که با شماست باو ایمان آرید و او را یاري کنید).
و بشارت دهندهام به پیغمبري که بعد از من میآید و اسم او احمد صلّی اللَّه ) «3» و آیه: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ
علیه و آله و سلّم است).
و مراد از عهد الهی با بندگانش در جمله أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وعدههایی است که خداوند به بندگان داده از اعطاء و ازدیاد نعمت دنیوي
و دفع بلیات آن و ایتاء نعم اخروي و نجات از مهالک آن در اثر ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه، و معلوم است که خداوند
خلف وعده نمیفرماید زیرا خلف وعده قبیح است و فعل قبیح محال است از خداوند صادر شود و این جمله دلالت بر موضوع رجاء
دارد چنانچه جمله بعد إِیَّايَ فَارْهَبُونِ بر موضوع خوف دلالت دارد و ما در مجلد سوم کلم الطیب در خاتمه کتاب ادلّه رجاء را در
تحت دوازده عنوان متعرض شدهایم.
وَ إِیَّايَ فَارْهَبُونِ رهب بمعنی خوف و خشیۀ است و راهب کسی را گویند 1- آیه 82 و 83
-2 سوره آل عمران آیه 57
-3 سوره صف آیه 6
ص: 11
صفحه 19 از 266
که لباس خوف پوشیده و از لذائذ دنیوي چشم بسته و در جاي خلوتی بعبادت نشسته باشد چنانچه در میان نصاري معمول بوده و
دین اسلام از رهبانیت منع فرموده و بمعاشرت و مراوده امر نموده و متنعّم شدن بنعم الهی و در عین حال ترك معاصی را دستور
داده است و مؤمن باید همیشه بین خوف و رجاء باشد و اخبار در این باره دو دسته است:
یک دسته دلالت دارد بر اینکه خوف و رجاء باید مساوي باشد و هیچکدام بر دیگري ترجیح نداشته باشد.
و یک دسته دلالت میکند بر اینکه رجاء باید بیشتر از خوف باشد و وجوهی در جمع بین این دو دسته اخبار گفتهاند که بنظر تمام
نیست و آنچه بنظر درست میرسد اینست که دسته اول راجع بنظر عبد نسبت بخودش میباشد که باید نه مأیوس از رحمت نه مأمون
از عذاب باشد که هر دو از گناهان کبیره است، و دسته دوم راجع بنظر عبد نسبت بخدا است که رحمت او بر غضبش سبقت دارد یا
.«1» من سبقت رحمته غضبه و تفصیل این مطلب را انشاء اللَّه در محل مناسبتر متذکر خواهیم شد
و کسره نون فارهبون دلیل بریاء محذوف متکلم است که در اصل فارهبونی بوده. 1- و در کلم الطیب مجلد سیم در خاتمه بیان
کردهایم.
ص: 12
[سوره البقرة ( 2): آیه 41 ] ... ص : 12
( وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ إِیَّايَ فَاتَّقُونِ ( 41
و نبوده باشید « یعنی تورات » که تصدیق کننده است مر آن چیزي را که با شما بوده « یعنی قرآن » (و ایمان بیاورید بآنچه نازل نمودم
نخستین کسی که کافر باو باشد و آیات مرا به بهاي کم نفروشید و از مخالفت من بپرهیزید) مراد از ماء موصوله و بِما أَنْزَلْتُ قرآن
مجید و در لِما مَعَکُمْ تورات و سایر کتب وحی بنی اسرائیل است، و تصدیق قرآن از تورات و همچنین انجیل در اکثر آیاتی که
راجع باین قسمت است تصریح شده بلکه در بعضی آیات بکلمه مهیمنا تأکید هم فرموده و همین آیات را جماعتی از یهود و
نصاري در کتب خود برخ مسلمین کشیده که قرآن شما کتب ما را تصدیق نموده و بر شماست که آنها را بپذیرید.
و اشکال دیگري هم متوجه این آیات میشود و آن این است که در مواضعی از قرآن تصریحا و یا تلویحا دلالت دارد بر اینکه
این مطلب را از جهات بسیاري اثبات نمودهایم، و «1» تورات و انجیل و سایر کتب یهود تحریف شده و ما در مجلد اول کلم الطیب
ظاهر این آیات با آن آیات منافات دارد زیرا با وصف تحریف چگونه میتوان آنها را تصدیق نمود؟
و جواب این است که این آیات غایت دلالت آنها بر اینست که بعض از آنچه با اهل کتاب است قرآن تصدیق میکند و هیچ دلالت
بر عموم ندارد و میتوان از آیات دیگر استفاده نمود که مراد بشاراتی است که در تورات و انجیل بآمدن پیغمبر اسلام داده شده و
300 - 284 و 285 - ما در مجلد اول کلم الطیب بمقداري از این 1- ص 162
ص: 13
.«1» بشارات اشاره نمودهایم
بنا بر این نه مسلمین را بتصدیق همه آنچه در تورات و انجیل است ملزم میکند و نه منافات بآیات دیگر دارد.
وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ اشکال شده که مشرکین مکه قبل از یهود به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و کتاب او کافر شدند پس
چگونه به یهود، اول کافر اطلاق شده؟ و وجوهی در جواب از این اشکال گفتهاند و آنچه بتحقیق نزدیکتر است این است که
جماعتی از یهود قبل از بعثت پیغمبر اسلام باهل مدینه بشارت میدادند که بهمین نزدیکی پیغمبري در مکّه ظاهر خواهد شد و
بمدینه هجرت میکند و دین او رواج و توسعه زیادي پیدا میکند و اسم و صفات و خصوصیات او را بیان مینمودند، تا وقتی که
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت فرمودند همین یهود رسالت او را انکار نمودند و گفتند این آن کس که ما وصف
صفحه 20 از 266
او را میگفتیم نیست، با اینکه نوع اهل مدینه انتظار داشتند که اینان باسلام سبقت میگیرند اول کافر شدند، چنانچه در آیات دیگر نیز
و آیه «2» باین معنی اشاره دارد مانند آیه شریفه وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ الآیۀ
و غیر اینها از آیات «3» شریفه: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
دیگر.
و تفصیل این مطلب در مجلد ششم بحار باب دوم صفحه 4 تا صفحه 57 مذکور است و وجه دیگر اینکه اول کافر بمعنی اشدّ الناس
[.....] 359 - کفرا میباشد چنانچه 1- ص 352
-2 سورة البقرة آیه 89
-3 سورة البقرة آیه 141
ص: 14
گفته میشود اول کاذب یعنی اشدّ الناس کذبا و چون اعلی مرتبه کفر جحود است و یهود با اینکه حق بر آنها ظاهر بود و پیغمبر را
میشناختند انکار ورزیدند و نسبت باو کافر شدند پس اول کافرند چنانچه در آیه دیگر میفرماید:
وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا این جمله هم نظیر آیه شریفه است که در وصف منافقین گذشت «1» وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ
أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي یعنی از آیات واضحه الهی و نشانههاي روشن و احکام و دستورات او براي منافع جزئی و کم
ارزش دست برندارید، چنانچه نوع اهل دنیا براي منافع مختصري دست از دین و شریعت بر میدارند و سیره طایفه یهود که غرق مال
دنیا و منافع مادي بوده و هستند چنین است.
وَ إِیَّايَ فَاتَّقُونِ یعنی از نافرمانی من بپرهیزید و ایّاي مفعول فعل مقدر است که کلمه فاتّقون دلالت بر آن دارد و کسره نون بر یاء
متکلم محذوف دلالت دارد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 42 ] ... ص : 14
( وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 42
(حق و درست را بباطل و نادرست مشتبه نکنید و حق را نپوشانید و حال آنکه میدانید) لبس و لبس با شبهۀ قریب المعنی است
چنانچه التباس با اشتباه و فرق این دو آنست که شبهه در مورد جلوه کردن باطل بصورت حق، و لبس در مورد جلوه دادن حق
بصورت باطل استعمال میشود، و ظاهر آیه اشاره باینست که یهود حقانیت اسلام و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قرآن را
بصورت باطل جلوه میدادند با اینکه میدانستند. 1- سورة النمل آیه 14
ص: 15
و بعض مفسرین لبس را بمعنی خلط و مزج تفسیر نمودهاند یعنی حق و باطل را بیکدیگر ممزوج نکنید به اینکه ببعضی ایمان
بیاورید و ببعضی نگروید، گر چه لبس باین معنی هم استعمال شده، ولی در اینجا مناسبت ندارد.
وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ کتمان مقابل اظهار است و کتمان حق اینست که مطلبی را انسان بداند و حقانیت آن نزد وي ثابت باشد و از ابراز و
اظهار آن خودداري کند و این عکس نفاق است زیرا منافق معتقد بامري نیست ولی آن را اظهار میکند.
و یهود حقانیت اسلام نزد آنها ثابت و روشن و واضح بود ولی آن را کتمان و انکار نمودند و این را کفر جحودي گویند چنانچه
گذشت، و تکتموا عطف بتلبسوا مدخول لاء ناهیه است یعنی و لا تکتموا الحق، وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ اشاره بعلم آنها باوصاف و
خصوصیات پیغمبر اسلام است که در کتب خود خواندهاند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 43 ] .... ص : 15
صفحه 21 از 266
[سوره البقرة ( 2): آیه 43 ] .... ص : 15
( وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ ( 43
.(« نماز گزارید » رکوع کنید « نمازگزاران » (و نماز را بپا دارید و زکاة را بدهید و با رکوع کنندگان
و از این آیه استفاده میشود که «1» در اول سوره در ذیل آیه الَّذِینَ ... یُقِیمُونَ الصَّلاةَ الایۀ معنی اقامه صلوة و إیتاء زکاة بیان شد
کفار چنانچه مکلف باصول هستند بفروع هم مکلف میباشند و فرداي قیامت براي ترك هر دو قسمت معاقب هستند بلی اگر اسلام
- بیاورند خداوند از ترك واجبات و فعل محرمات که در زمان کفر از آنها صادر شده عفو میفرماید چنانچه در حدیث است: 1
. مجلد اول صفحه 150 و 218
ص: 16
الاسلام یجبّ ما قبله »
و اگر در زمان کفر عبادت یا عمل خیري از آنها صادر شود صحیح نیست زیرا شرط صحت کلّیه عبادات اسلام و ایمان است و از «
همین- جهت عبادات اهل خلاف و بدع و سایر فرق شیعه نیز باطل است چون شرط ایمان در آنها نیست.
وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ مراد همان نماز است و مفسرین درباره تکرار آن وجوهی گفتهاند ولی حق این است که تکرار نیست بلکه امر
بنماز با جماعت است و از این جمله هم استفاده میشود که کفار بمستحبات نیز مکلف هستند.
و این واضح است که پیغمبر اسلام بر کافه جن و انس تا قیامت مبعوث بوده و همه آنها مشمول جمیع احکام او هستند غیر از احکام
خاصه که براي بعضی بخصوص جعل شده.
[سوره البقرة ( 2): آیه 44 ] ... ص : 16
( أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( 44
(آیا مردم را بخوبی امر کنید و خود را فراموش مینمائید و حال آنکه کتاب را میخوانید آیا تعقل نمیکنید) (برّ) در لغت بمعنی
بسیاري اطلاق شده: هر کار نیکویی را برّ گویند اسمی است شامل جمله طاعات از واجبات و مندوبات میشود و بمعنی صدق و صله
و احسان و نیکویی بوالدین نیز استعمال میشود.
و ظاهر اینست که اصل در معنی برّ همان نیکی و مطلق خیر است و سایر معانی متفرّع بر همین معنی است و در قرآن نیز بر هر کار
نیکی اطلاق بر (بکسر باء) شده و بر اشخاص نیکوکار و فرشتگان و آفریدگار اطلاق برّ (بفتح باء) و بارّ شده مانند: أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 17
و «2» و مانند إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ الایۀ «1» لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ الایۀ
مانند:
و تنسون نسیان بمعنی فراموشی و قریب المعنی با سهو است لکن سهو «4» و مانند إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ «3» بِأَیْدِي سَ فَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ
بمعنی عدم التفات و توجه و در مقابل عمد است و نسیان در مقابل ذکر است، و مراد از نسیان نفس اینست که انسان خود را جزو
دیگران قرار ندهد یعنی همه را موظف بوظائف دینی و اخلاقی و وجدانی بداند ولی خود را از آنها معاف دارد چنانچه دأب علماء
یهود و بسیاري از علماء سوء است که مردم را بکارهاي خیر و وظائف دینی امر میکنند ولی خودشان بآنها عمل نمیکنند با اینکه
کتاب را تلاوت نموده و میدانند که احکام آن کتاب چه تورات و انجیل و چه قرآن باشد عام و شامل همه است و بعضی را از
انجام وظیفه استثناء ننموده است.
و مذمت و نکوهش در آیه شریفه راجع بقسمت دوم است که نسیان نفس باشد نه راجع بقسمت اول که امر ببرّ است و اینکه بعضی
صفحه 22 از 266
باین آیه و امثال آن استشهاد کردهاند بر اینکه شرط امر بمعروف و نهی از منکر این است که آمر بمعروف و ناهی از منکر خود
عامل معروف و تارك منکر باشد تمام نیست زیرا آیات در مقام مذمّت عمل نکردن بمعروف و منتهی نشدن از منکر است نه اینکه
شرط قرار دادن باشد باین معنی که هر کس معروفی را بجا نیاورد نباید بآن امر کند و هر کس منکري را مرتکب شود نهی از آن
منکر از وي ساقط شود بلکه عمل کردن بمعروف و ترك منکر دو واجب و امر بمعروف و نهی از منکر دو واجب دیگر است و هر
کدام در محل خود ثابت میباشد، چنانچه در 1- سوره البقرة آیه 177
-2 سوره الدهر آیه 5
15 - -3 سوره عبس آیه 14
-4 سورة الطور آیه 28 ابرار جمع بر و بررة جمع بار است.
ص: 18
.«1» ذیل آیه شریفه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ در ضمن شرایط امر بمعروف و نهی از منکر متذکر شدیم
بلی از این لحاظ که عقوبت عالم از جاهل سختتر است چنانچه از کلمه وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ استفاده میشود و مفاد اخبار بسیار
» است چنانچه روایت شده که
ان اهل النار یتأذّون من ریح العالم التارك لعلمه
» و نیز روایت شده که «2» ( اهل آتش از بوي عالم بیعمل آزار میشوند ) «
انّ اشدّ اهل النار ندامۀ و حسرة رجل دعی عبدا الی اللَّه فاستجاب و قبل منه فاطاع اللَّه و ادخله الجنۀ و ادخل الداعی النار بترکه علمه
الحدیث
البته کسی که امر بمعروف و نهی از منکر کند و خود تارك معروف «3» سخت ترین اهل آتش از جهت شکنجه عالم بیعمل است «
و عامل منکر باشد نکوهش از او بیشتر و عقوبت او سختتر خواهد بود.
أَ فَلا تَعْقِلُونَ عقل یعنی درك حسن و قبح و احکام عقلی یعنی محسنات و مقبّحات عقلی اموریست که هر عقلی ادراك حسن یا
قبح آنها را مینماید مانند خوبی احسان و بدي ظلم و مورد آیۀ ممکن است از این قبیل باشد یعنی اینکه مردم را بخوبی امر کنید و
خود ترك کنید خلاف حکم عقل و درك عقلانی است لذا بنحو تعجّب میفرماید: أَ فَلا تَعْقِلُونَ و براي عقل اطلاقاتی است: گاهی
مقابل جهل است چنانچه در کافی در حدیث جنود عقل و جهل ذکر شده.
و گاهی مقابل حمق (نفهمی) است چنانچه در آیه باین معنی استعمال شده، و گاهی مقابل جنون است که در اینصورت از شرایط
عامه تکلیف میباشد و گاهی بمعنی جوهر مجرّد است ذاتا و فعلا، که یکی از جواهر پنجگانه باشد مقابل اعراض نهگانه، و در
لسان بعضی بمثل افلاطونیه که صور بدون ماده باشند نیز اطلاق شده است. 1- مجلد اول ص 373
-2 جامع السعادات ص 62
-3 جامع السعادات ص 62
ص: 19
[سوره البقرة ( 2): آیه 45 ] .... ص : 19
( وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ ( 45
(و طلب یاري کنید بصبر و نماز و همانا این صبر و نماز سنگین است مگر بر کسانی که خاشع باشند) صبر بمعنی حبس نفس است
بر چیزي که کاره باشد یا از چیزي که مایل باشد و براي آن اقسامی است که هر کدام باسم خاص گفته میشود: مثلا صبر از شهوات
صفحه 23 از 266
نفسانی عفت است، صبر بر کظم غیظ، حلم است، صبر از فضول عیش، زهد است، صبر بر حفظ اسرار، کتمان سرّ است، صبر بر
انجام تکالیف شرعی طاعت است، صبر در میدان جنگ، شجاعت است و غیر اینها از موارد دیگر و آیات و اخبار در فضیلت صبر
و آیه شریفه وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا «1» بسیار است: مانند آیه شریفه إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ
و آیه شریفه وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَۀٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ «3» و آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ «2» یَعْمَلُونَ
و غیر اینها از آیات دیگر و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که «4» أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَ لَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَۀٌ
» فرمود
«5» « الصبر نصف الایمان
» و نیز فرمود
«6» « الصبر کنز من کنوز الجنۀ
» و نیز فرمود
«7» « الصبر من الایمان بمنزلۀ الرأس من الجسد
» و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود
«8» « بنی الایمان علی اربع دعائم الیقین و الصبر و الجهاد و العدل الی آخر الحدیث
» و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود
الصبر ثلاثۀ، صبر عند المصیبۀ 1- الزمر آیه 13
-2 النحل آیه 98
[.....] -3 الانفال آیه 48
152 - -4 البقرة آیه 151
-5 جامع السعادات ص 568
-6 جامع السعادات ص 568
-7 جامع السعادات ص 568
-8 کافی باب الایمان
ص: 20
«1» « و صبر علی الطاعۀ و صبر عن المعصیۀ، الحدیث
در کافی و غیر آن «2» و غیر اینها از اخبار دیگر و صبر در این آیه و همچنین آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ
بصوم و روزه تفسیر شده، و چنانچه مکرر تذکر دادهایم تفسیرهایی که در لسان اخبار است از باب بیان مصداق میباشد و منافات با
عموم و اطلاق آیات ندارد.
و وجه استعانت بصبر اینست که در هر کاري اگر انسان با استقامت و پشت کار وارد شود و از حوادث و پیش آمدها از میدان در
» نرود و عوائق و موانع را یکی پس از دیگري پشت سر اندازد البته موفق میشود از این جهت گفتهاند
الصبر مفتاح الفرج
« و فوائد نماز در ذیل آیه شریفه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بیان شد «
و فوائد روزه نیز در ذیل تفسیر آیه شریفه کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بیان خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.
و اختلاف مفسرین در اینکه خطاب در آیه شریفه ببنی اسرائیل است یا مؤمنین یا اینکه خطاب عام است، بی مورد است و چنانچه
صفحه 24 از 266
گفتهایم خطابات قرآن شامل جمیع مکلفین اعم از مشافهین و موجودین و غیر موجودین زمان خطاب است، بلی ممکن است شأن
نزول در مورد بنی اسرائیل باشد چنانچه از سیاق آیات معلوم میشود ولی این معنی بعموم و اطلاق آیه ضرر نمیزند.
بعضی گفتند صلوة است براي اینکه نزدیکتر است، و بعضی گفتند استقامت « انّها » وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ در مرجع ضمیر
استفاده میشود. « استعینوا » است که از
ولی ظاهر اینست که مرجع ضمیر، صبر و صلوة است و اینگونه ضمیر مفرد 1- جامع السعادات ص 567
-2 بقره آیه 148
-3 مجلد اول ص 150
ص: 21
و مانند وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً «1» بجاي تثنیه در قرآن بسیار است مانند وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّۀَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ
و کبیرة بمعنی ثقیل و سنگین است، و صبر بهر معنایی که حمل شود و «3» و مثل وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ «2» انْفَضُّوا إِلَیْها
همچنین نماز براي بسیاري از مردم سنگین است و لذا دیده میشود با اینکه تحمل مشاق زیادي را در امر دنیا مینماید خواندن دو
رکعت نماز براي آن مثل کوه است و همچنین روزه و سایر وظائف دینی، و تنها براي خاشعین و کسانی که از خدا و روز جزاء
خوف و ترس، و بعظمت پروردگار معرفت دارند سهل و آسان است، و خشوع با خضوع قریب المعنی است که توجه بخدا داشته
باشد و از ما سواي او صرفنظر کند و خضوع راجع باعضاء و جوارح است که اشتغال بغیر انجام مراد حق تعالی نداشته باشد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 46 ] ... ص : 21
( الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ ( 46
.« کسانی که میدانند که پروردگارشان را ملاقات کنندهاند و اینکه بسوي او باز میگردند »
صفت خاشعین است و یظنون بمعنی یوقنون میباشد چنانچه در اخبار تصریح شده در تفسیر برهان از صدوق ره از امیر « الذین »
» المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود
یعنی یوقنون انهم یبعثون و یحشرون و یحاسبون و یجزون بالثواب و العقاب و الظن هاهنا الیقین
» و از تفسیر عیاشی از علی علیه السّلام روایت کرده «
یوقنون انهم مبعوثون، و الظن منهم یقین
الظنّ فی کتاب اللَّه علی وجهین فمنه ظنّ یقین و منه ظنّ شک و فی 1- سوره توبه » و از تفسیر علی بن ابراهیم قمی ره که فرمود «
آیه 24
-2 سوره جمعه آیه 10
-3 سوره توبه آیه 63
ص: 22
و ملاقات پروردگار و رجوع باو، ملاقات رحمت و «1» هذا الموضع یقین و انّما الشک قوله إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ
مثوبات او و دخول بهشت و رسیدن بآن چیزهایی است که خداوند براي مؤمنین مقرّر داشته چنانچه در حدیث مروي از امیر
المؤمنین علیه السّلام گذشت.
[سوره البقرة ( 2): آیه 47 ] ... ص : 22
صفحه 25 از 266
( یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ ( 47
(اي فرزندان یعقوب یاد کنید نعمت مرا که بشما عطا فرمودم و اینکه شما را بر جهانیان برتري دادم).
در وجه تکرار جمله یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ چند وجه گفتهاند.
و در سوره الرحمن آیه فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ « العجل العجل » « اذهب اذهب » بعضی گفتند براي تاکید است چنانچه گفته میشود
بمنظور تذکر نعمت بسیار مکرر شده، و بعضی گفتند خطاب اول راجع بموجودین زمان خطاب است از نظر وظیفه خود آنها و
خطاب دوم اگر چه بهمان موجودین زمان خطاب است ولی از جهت اسلاف آنها.
و ممکن است گفته شود آیات مکرره در قرآن بسیار است بخصوص در قصص انبیاء سلف و امّتهاي گذشته و هر یک بموقع نزول
خود داراي حکمت و فائده بوده است و این دو آیه نیز ممکن است در دو موقع نازل شده باشد بنا بر این اشکالی در تکرار آن
نیست.
وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ در وجه فضیلت بنی اسرائیل بر عالمین 1- سوره جاثیه آیه 31
ص: 23
با اینکه مسلّم است که پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل انبیاء و اوصیاء او افضل اوصیاء و کتاب و دین او افضل کتب و
ادیان و امت او افضل امتها میباشند، چند وجه گفتهاند:
بعضی گفتند مراد عالمین زمان خودشان میباشد نه همه زمانها، و بعضی گفتند مراد از عالمین جمع کثیري از مردمند نه همه آنها، و
بعضی گفتند اطلاق افضلیت با یک فضیلت هم سازش دارد و بنی اسرائیل در یک یا چند فضیلت افضل از دیگران بودهاند اگر چه
در بسیاري از فضائل دیگران از آنها افضل بودهاند.
و تحقیق اینست که افضلیت بمعنی دارا بودن فضائل اخلاقی و اعتقادي و عبادي و جاه و منزلت و قرب بمقام ربوبی و نحو اینها مراد
نیست بلکه مراد اتمام حجت بادلّه واضحه و براهین متقنه و معجزات باهره و نعم دنیویه از مال و ثروت و ریاست و سلطنت و امثال
اینهاست.
از اسارت و شکنجه فرعونیان نجات بخشید و انواع « ع» و واضح است که بنی اسرائیل را پس از آنکه خداوند ببرکت حضرت موسی
عصی و ید بیضاء و شکاف دریا و نجات آنها و غرق شدن فرعونیان و انفجار آب از سنگ و نزول من و سلوي » معجزات را از قبیل
براي هلاکت فرعونیان و هدایت بنی اسرائیل بدست حضرت موسی اجراء فرمود و آنان را بریاست و ثروت و سلطنت ،« و غیر اینها
رسانید اینان با وجود اینهمه اسباب و وسائل هدایت و متنعّم بودن بانواع نعمت، باز طریق کفر و معصیت و مخالفت با اوامر
من که اینهمه مواهب را بشما » : ولینعمت و فرو رفتن در قذارت مادیت را پیش گرفتند، از این جهت خداوند خطاب بآنها میفرماید
عنایت کردم و از اینجهت شما را بر جهانیان ترجیح دادم از مخالفت من و از روزي که فداء و وساطت و قبول نمودن کسی را بجاي
و اللَّه العالم. « دیگري در آن نیست بترسید
ص: 24
[سوره البقرة ( 2): آیه 48 ] ... ص : 24
( وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَۀٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ ( 48
(بترسید از روزي که چیزي را کسی از کسی کفایت نکند و شفاعت و وساطتی از او قبول نشود و عدل و عوضی از آن کس گرفته
نشود و اینان یاري کرده نشوند).
یوما منصوب است براي اینکه مفعول و اتقوا است و مراد روز قیامت است و براي این روز در این آیه چهار خصلت ذکر شده:
صفحه 26 از 266
لا تکون باشد یعنی هیچکس چیزي را از ثواب یا عقاب و پاداش و حساب و « لا تجزي بمعنی » (اول) لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً
غیره از دیگري کفایت نکند و کسی را بجاي دیگري جزا ندهند چنانچه در آیات دیگر نیز باین معنی تصریح شده مانند آیه شریفه:
بردارنده بار و گناه دیگري را بر ندارد) و مانند وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ «1» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري
بترسید از روزي که پدري از فرزندش چیزي را کفایت نمیکند و فرزندي هم کفایت کننده چیزي از پدرش ) «2» جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً
هر کس باندازه سنگینی ذرّه کار خوب کند آن ) «3» نمیباشد) و مانند فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ
را میبیند و هر کس باندازه سنگینی ذره کار بد کند آن را میبیند.
» و نظیر حدیث مشهور
الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ
» و این آیات منافات ندارد با اخباري که باین مضمون روایت شده «
من سنّ سنّۀ حسنۀ کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمۀ و من سنّ سنّۀ سیّئۀ کان له 1- سوره انعام آیه 164
[.....] -2 سوره لقمان آیه 32
-3 سوره زلزال آیه 8
ص: 25
وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمۀ
زیرا این جزاء از ثواب یا عقاب، اثر عمل خود اوست که این سنت خوب یا بد را گذارده است. «
و به بیان واضحتر اینکه عامل بر سه قسم است: عامل بالمباشرة، عامل بالتسبیب، و عامل بالرضا، عامل بالمباشرة کسی است که خود
کاري را انجام دهد و عامل بالتسبیب کسی است که سبب شود دیگري عمل خیر یا شري را انجام دهد و چنین کسی در ثواب یا
گناه مباشر عمل شریک است بدون اینکه از ثواب یا عقاب او چیزي کم شود و بنا بر این اگر حساب شود بسا ثواب یا عقاب سبب
میلیونها بیش از ثواب یا عقاب مباشر است مثلا مرحوم کلینی یا صدوق یا مجلسی رحمهم اللَّه را در نظر بگیرید اینهمه کتاب که در
بیان عقائد و اخلاق و جمع اخبار اهل بیت مجلسی تصنیف نموده تا قیامت هر که از آنها بهره برداري کند و مشمول ثواب و اجر
شود مرحوم مجلسی با همه اینها شریک میباشد و مرحوم صدوق و کلینی نیز که سبب شده که مرحوم مجلسی و امثال او این
تألیفات را بنمایند و دیگران بهره برداري کنند با مجلسی و هزاران مثل او شریک خواهند بود و هکذا هر چه بالاتر روي تا بمقام
مقدس ائمه طاهرین و نبی اکرم برسد که سبب تمام این هدایات و خیرات و برکات بودهاند و بر عکس ابو حنیفه و امثال او که
سبب اضلال و انحراف مردم از طریق حق شدند در عقاب تمام گمراهیها و انحرافاتی که دیگران بواسطه اینها یافتهاند شریکند و
هکذا تا برسد بکسانی که سبب پیدایش و پر و بال دادن بامثال ابو حنیفه شدند.
» و عامل بالرضا کسی است که بعمل کسی راضی و خشنود باشد، چنین کسی نیز در ثواب یا عقاب او شریک خواهد بود
الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم
و همچنین این آیات منافات ندارد با اخباري که وارد شده فرداي قیامت عبادات ظالم و غیبت کننده را بمظلوم و شخصی که غیبت «
او شده میدهند و معاصی ص: 26
مظلوم و مغتاب را بر ظالم و غیبت کننده بار میکنند، زیرا این اثر ظلم و غیبت و اثر عمل خود ظالم و غیبت کننده است.
(دوم) وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَۀٌ آیات راجع بشفاعت بر دو دسته است:
یک دسته مطلق شفاعت را نفی میکند مانند همین آیه و آیاتی دیگر.
و یک دسته شفاعت را مقیّد باذن و رضایت و اجازه حق تعالی مینماید و شفاعت بدون اذن و رضایت حق را نفی مینماید مانند مَنْ
صفحه 27 از 266
و غیر اینها و روي قواعد اطلاق و تقیید، آیات مقیّده مقدّم است «2» وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی «1» ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ
بلکه روي قواعد نصّ و ظاهر، نص مقدم میباشد، و آیات دسته اول ظاهر در نفی مطلق، و دسته دوم نصّ در ثبوت مقیّد است و البته
نصّ بر ظاهر مقدّم است علاوه بر اینکه اخبار متواتره بتواتر اجمالی و همچنین ضرورت مذهب شیعه و اجماع علماء از متقدمین و
قطع نظر از همه اینها میگوییم «3» متأخرین بر ثبوت شفاعت قائم است و تفصیل این مطلب را در کلم الطیب کاملا متعرض شدهایم
آیات نافیه شفاعت در مقام بیان این است که فرداي قیامت اختیارات از همه افراد سلب میشود، امر، امر خدا، حکم، حکم خدا و
فرمان، فرمان اوست، اگر خداوند بخواهد کسی را بهشت ببرد براي خدمتی که به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا صدیقه
یا ذریه آنها یا بعالم و مؤمنین و یا بمقدسات دینی مانند قرآن نموده باشد، کسی را نمیرسد که « ع» یا ائمه طاهرین « ع» طاهره
.«4» اعتراض کند، و معنی شفاعت همین است، بنا بر این منافاتی نیست تا در صدد رفع آن برآئیم
(سوم) وَ لا یُؤْخَ ذُ مِنْها عَدْلٌ یعنی کسی را بجاي دیگري نمیگیرند و فدیه نمیپذیرند، در جنگها معمول بود کسانی را که بعنوان
اسارت میگرفتند بسا 1- سوره البقره آیۀ الکرسی
-2 سوره انبیاء آیه 29
246 - -3 مجلد سوم ص 237
-4 بعلاوه تمام آیات نافیه راجع بکفار است و اهل ضلالت اما نسبت باهل ایمان دلیلی بر نفی آن نداریم
ص: 27
فدیه از آنها اخذ نموده و آزادشان میکردند و این در غزوات اسلامی نیز معمول بود، و در قیامت فدیه از کسی نمیپذیرند چنانچه
و مانند آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ «1» در آیات دیگر نیز تصریح شده مانند: فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَۀٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا
و این موضوع هم مقیّد میشود «2» لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَۀِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
باخباري که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین بالاخص حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرداي
قیامت کفار اهل کتاب را بجاي امّت مرحومه و همچنین نصاب اهل خلاف را بجاي شیعیان بجهنم میبرند و این اخبار و دفع اشکالی
و در مقدمه همین کتاب نیز اثبات کردهایم که عمومات و «3» را که متوجه آنها میشود در مجلد سوم کلم الطیب بیان نمودهایم
چهارم) وَ لا هُمْ یُنْ َ ص رُونَ یعنی کسی بکمک و نصرت آنان قیام ) «4» اطلاقات قرآن را میتوان باخبار قطعی تخصیص و تقیید نمود
نمیکند که عذاب الهی را از آنان رفع نماید و هر کس بپاداش عمل خود خواهد رسید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 49 ] .... ص : 27
اشاره
( وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ( 49
(و یاد کنید زمانی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم در حالی که آنان 1- سورة الحدید آیه 14
-2 سورة المائده آیه 41
-3 عنوان دهم صفحه 227
-4 مجلد اول صفحه 22
ص: 28
شما را بشکنجههاي سخت و بد وامیداشتند، پسران شما را میکشتند و زنان شما را زنده میگذاردند و در این کار امتحان بزرگی از
صفحه 28 از 266
جانب پروردگارتان بود)
ملخص احوال فرعون و آل او ... ص : 28
فرعون بطوري که در تفاسیر ذکر کردهاند لقبی بوده براي پادشاهان مصر چنانچه قیصر لقب پادشاهان روم و خاقان لقب پادشاهان
ترك و کسري لقب پادشاهان ایران و تبّع لقب پادشاهان یمن بوده.
و اسم فرعون زمان موسی بنا بر نقل بعضی مصعب بن ریان بوده و بنا بر قولی ولید بن مصعب بن ریّان بوده و بنا بر قول دیگر
قابوس بن مصعب بن ریّان بوده است.
و مراد از آل فرعون قبطیان میباشند یعنی بزرگان آنها که در دربار سلطنتی فرعون بوده و از خواص او بشمار میرفتند و اجزاء دولت
و فرمانفرمایان مملکت بودند و بنی اسرائیل را تحت شکنجه و فشار قرار میدادند و آنان را سه قسمت کرده بودند مردان آنها را
باعمال شاقه مانند کناسۀ و بنائی و نجاري و عملگی و نحو اینها وادار میکردند بدون اینکه اجرتی بآنها بدهند بلکه بعنوان غلامی از
و) «1» بفرعون میفرماید: وَ تِلْکَ نِعْمَۀٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ « ع» آنها کار میگرفتند چنانچه در آیه شریفه از قول موسی
آیا این نعمتی است که بر من منت میگذاري که بنی اسرائیل را بنده خود قرار داده) و ظاهرا مراد از یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ همین
باشد، و اگر قدرت بر کار نداشتند از آنها جزیه میگرفتند و پسران و اطفال آنان را سر میبریدند براي اینکه موسی بوجود نیاید، زیرا
فرعون خواب دیده بود که آتش از طرف بیت المقدس آمد و تمام قبطیان را سوزانید و بنی اسرائیل محفوظ ماندند و 1- سوره
شعراء آیه 21
ص: 29
معبرین و منجمین و کهنه گفتند که یک نفر از بنی اسرائیل بوجود میآید و دستگاه سلطنتی فرعون را درهم میکوبد یا بواسطه خبري
که از حضرت ابراهیم براي فرعون نقل کرده بودند یا بواسطه پیشبینیهایی که منجمین و کهنه براي فرعون نموده بودند، در هر
صورت فرعونیان کوشش میکردند که چنین کسی بوجود نیاید و همین که فرزند پسري در بنی اسرائیل پیدا میشد او را سر
میبریدند و از این جهت خداوند حمل مادر موسی را مخفی نمود و موقعی که متولد شد مأمور شد او را در صندوقی نهاده و در رود
نیل بیندازد.
و زنان و دختران آنها را زنده میگذاردند و بعنوان کنیزي و خدمتگزاري از آنها استفاده مینمودند و مورد شکنجه و آزار قرار
میدادند.
و بالجمله بنی اسرائیل در منتهی درجه شکنجه و فشار و سختی بودند و بزرگترین تفضل خدا بر آنها این بود که آنان را از چنگال
دشمن رهایی بخشید و دشمنان آنان را هلاك فرمود و البته باید متذکر چنین نعمتی باشند. و شاید وجه اختلاف تعبیر از نجات در
این آیه و آیه بعد اختلاف در نحوه نجات باشد که اولی از آل فرعون و دومی از دریا بوده است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 50 ] ... ص : 29
( وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ( 50
(و یاد کنید زمانی را که دریاي نیل را براي شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق نمودیم و شما مشاهده مینمودید)
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ یعنی فصلنا البحر لعبورکم (دریا را فصل فصل نمودیم تا شما عبور کنید) و ملخّص قصه بنا بر نقل مجمع البیان
، از ابن عباس اینست که بحضرت موسی وحی رسید که شبانه با بنی اسرائیل از مصر خارج شوند أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 30
صفحه 29 از 266
شب با بندگان من حرکت کن که شما تعقیب میشوید) موقعی که ) «1» چنانچه در آیه شریفه میفرماید: فَأَسْرِ بِعِبادِي لَیْلًا إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ
بنی اسرائیل حرکت کردند فرعون با قوم خود آنها را تعقیب نمود، بنی اسرائیل بدریاي مصر رسیده دیدند راه فرار ندارند و از آن
اینان اکنون بما خواهند رسید) بحضرت ) «2» طرف لشگر فرعون در عقب آنها هستند بحضرت موسی عرض کردند إِنَّا لَمُدْرَکُونَ
موسی امر شد که عصا را بدریا زن، حضرت موسی عصا را بدریا زد و آبها شکافته شد و دوازده جاده و راه پیدا شد و قوم موسی
وارد جادهها شده و بحرکت در آمدند وقتی که آخرین افراد قوم موسی وارد دریا شدند فرعون با قومش رسیدند و در تعقیب آنها
وارد دریا شدند وقتی آخرین نفر از قوم فرعون وارد شد و آخرین نفر از قوم موسی خارج شد آب دریا بر هم غلطید و فرعون و
قومش در دریا غرق شدند و بنی اسرائیل مشاهده مینمودند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 51 ] ... ص : 30
( وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ ( 51
(و یاد کنید زمانی را که با موسی چهل شب قرار داد نمودیم، پس شما گوساله را بعد از آن معبود خود گرفتید و حال آنکه شما
ستمکاران بودید) این جمله نیز عطف بجمل سابقه است یعنی و اذکروا اذ واعدنا، این نعمت را نیز متذکر شوید که خداوند از گناه
بزرگ شما که شرك بخدا باشد عفو فرمود.
و مواعدة بمعنی قرار داد است و این همان مواعده است که در سوره اعراف بیان میفرماید: 1- سوره دخان آیه 22
-2 سوره الشعراء آیه 61
ص: 31
و در این آیه دو وعده یعنی سی شب و ده شب تمدید «1» وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَۀً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً
شده را با هم جمع نموده و در اخبار وارد شده که چهل شب تمام ماه ذي القعده و دهه اول ماه ذي الحجّۀ بوده است.
و این مواعده براي جهاتی بوده: یکی نزول الواح توریۀ چنانچه در آیات سوره اعراف و طه اشاره شده دیگر اثبات مقام خلافت
و «2» هارون چنانچه در همان آیه سوره اعراف است وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ
و اتخاذ افتعال از «3» دیگر امتحان بنی اسرائیل چنانچه در آیه شریفه میفرماید قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَ لَّهُمُ السَّامِرِيُّ
اخذ و بمعنی جعل و قرار دادن و مفعول دومش در آیه محذوف شده یعنی اتخذتم العجل الها و ضمیر من بعده یا بوعد که از
میباشد و بحث درباره سامري و گوساله او در ذیل « من بعد ذهاب موسی و غیبته » واعدنا استفاده میشود برمیگردد یا بموسی و تقدیر
آیات سوره اعراف و طه بیان خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.
[سوره البقرة ( 2): آیه 52 ] ... ص : 31
( ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 52
(بعد از پرستیدن گوساله از شما عفو نمودیم شاید شکر گزار باشید) عفو بمعنی گذشت از انتقام و عقوبت، و مغفرت بمعنی
پوشانیدن گناه است و من بعد ذلک اشاره بعبادت عجل است یعنی بعد از پرستیدن گوساله، و لعلّ 1- سورة الاعراف آیه 142
[.....] -2 سورة الاعراف آیه 142
-3 سوره طه آیه 58 )
ص: 32
براي ترجی است و در مورد خدایا براي وجوب است یعنی باید شکر کنید یا ترجی نسبت به بنده است تا اغترار حاصل نشود.
صفحه 30 از 266
و شکر منعم از واجبات عقلیه است و براي شکر اقسامی است، شکر زبانی و قلبی و جوارحی و اهم شکر همان اطاعت امر و ترك
مخالفت است.
و آیات و اخبار در سعه عفو الهی را در مجلد سوم کلم الطیب متذکر شدهایم و در کفایۀ الموحدین از راوندي بسند متصل از
روایت کرده که فرمود خداوند روز قیامت عفوش باندازهاي است که از بنده تخطی ننماید حتی مشرکین « ع» حضرت ابی محمد
بطمع آیند و شرك را انکار نموده گویند:
«1» وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ
[سوره البقرة ( 2): آیه 53 ] ... ص : 32
( وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ( 53
و فرقان (جدا کننده حق از باطل) دادیم تا شما قبول هدایت کنید.) « تورات » (یاد کنید زمانی را که بموسی کتاب
مراد از کتاب تورات است که در آن چهل شب که حضرت موسی بمیقات رفت الواح آن بر او نازل شد و از مضامین آیات و
تصریح بعضی اخبار استفاده میشود که تورات جملۀ واحده بر موسی نازل شد چنانچه بعید نیست که انجیل و زبور و سایر صحف
انبیاء نیز بهمین نحو نازل شده باشد بخلاف قرآن که نجوما نازل گردید.
و مراد از فرقان نیز همان تورات است که باعتبار مکتوب بودن در الواح کتاب نامیده شده و باعتبار فارق بودنش بین حق و باطل
فرقان خوانده 1- سوره انعام آیه 23
ص: 33
شده است چنانچه براي قرآن نیز اسامی بسیار ذکر شده که در مقدمه متذکر شدیم و قول به اینکه فرقان غیر از تورات باشد
بیمدرك است.
و چون غرض اصلی از ارسال رسل و انزال کتب هدایت و راهنمایی بشر بصلاح و سعادت اوست ایتاء کتاب را در این آیه بوصول
و قبول هدایت معلّل فرمود، و معنی هدایت را در آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ و آیه هُديً لِلْمُتَّقِینَ بیان نمودیم و البته توراتی که از
جانب خدا بموسی نازل شد غیر از تورات رایجی است که امروز در دست یهود و نصاري است و آن تورات در دست اوصیاء
موسی و انبیاء بنی اسرائیل بوده تا بحضرت عیسی و اوصیاء او رسیده و از اوصیاء عیسی به پیغمبر اسلام و اوصیاء او واصل گردید
ولی یهود بواسطه انقلابات کفري و شرکی که در آنها روي داده دین موسی و کتاب او از بین آنها رفته و تواتر آنها سه مرتبه قطع
«1» شده است و تفصیل این مطلب را در مجلد اول کلم الطیب بیان نمودهایم
[سوره البقرة ( 2): آیه 54 ] .... ص : 33
وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَ کُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ
( فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ( 54
و «2» چنانچه گذشت مراد از اتخاذ عجل، گوساله را معبود خود قرار دادن است چنانچه سامري بآنها گفت هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی
274 - -1 صفحه 262 «3» این بزرگترین ظلمی بود که بخود نمودند چنانچه در آیه شریفه میفرماید إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ
-2 سوره طه آیه 90
-3 سوره لقمان آیه 12
ص: 34
صفحه 31 از 266
و قوم موسی بواسطه این شرك مرتد شدند و براي مرتد بعد از ثبوت ارتداد نزد حاکم، مجرد توبه کافی نیست و باید براي قتل
حاضر و تمکین گردد تا در قیامت رستگار و به بهشت نائل شود، چنانچه قتل بدون توبه هم براي نجات او کافی نیست، بنا بر این
توبه قوم موسی که گوساله پرستیدند این بود که اولا بخدا بازگشت کنند و ثانیا براي کشته شدن حاضر شوند، چنانچه مفاد آیه
شریفه است و مراد از: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ خود کشی نیست بلکه کشتن بعضی است بعض دیگر را و این نوع تعبیر در قرآن (که برادران
دینی و همکیشان را بکلمه انفسکم تعبیر کند) بسیار است مانند آیه شریفه لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً
چرا وقتی شنیدید آن حکایت را مردان مؤمن و زنان مؤمنه نسبت بیکدیگر گمان خوب نبردند) و مانند آیه شریفه: ) «1»
عیب جویی نکنید بعضی از بعض دیگر، و بنامهاي زشت یکدیگر را نخوانید) بنا بر این ) «2» وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ
بنی اسرائیل مأمور شدند که عده، عده دیگر را بقتل برسانند تا توبه آنها قبول شود و البته کسانی که گوساله نپرستیدند محکوم بقتل
نبودند بلکه مأمور بقتل گوساله پرستان بودند و این هم اگر چه بسیار مشکل بود زیرا بسا مأمور بقتل فرزند یا پدر و برادر و سایر
بستگان خود میشدند ولی این ملاحظات در امر دین نیست چنانچه در جهاد مسلمانان با کفار و مشرکین بسا این اتفاقات رخ میداده.
و ممکن است این عقوبت آنهایی باشد که گوساله نپرستیدند زیرا با گوساله پرستان مداهنه نمودند و آنان را از این منکر عظیم نهی
ننمودند.
بنا بر این حکم بر خلاف قواعد دینی و عقلی و خلاف حکمت نبوده و احتیاج بتاویلات بارده بعضی از مفسرین نیست. 1- سوره
نور آیه 12
-2 سوره حجرات آیه 11
ص: 35
و در کیفیت این قضیه و نحوه قتل و مقدار مقتولین و تعداد باقی ماندگان در کلمات مفسرین و بعض اخبار ضعیفه وارد شده ولی
چون مدرك معتبري در دست نیست بآنها نمیتوان اعتماد نمود و بارء کسی را گویند که شیئی را از عدم بوجود و از نقص بکمال
آورد مثل اینکه خاك را بتطورات گوناگون بصورت بشر درآورد و دانه را بصورت درخت مثمر سازد.
و تعبیر باین اسم در آیه بلکه تکرار آن اشعار باینست که آن خداوندي که شما را در تطورات خلقت از نقص بکمال آورد و در
تحولات زندگی از شکنجه و ظلم و اسارت فرعونیان بدولت و عزت و ریاست و سلطنت رسانید، شایسته و سزاوار است که بسوي او
بازگشت نموده و دستور او را براي قبولی توبه خودتان اجراء کنید، تا شما را از نقص و رجس و قذارت کفر و شرك پاك نموده و
بکمال و طهارت ایمان برساند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 55 ] ... ص : 35
( وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَۀُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ( 55
(و یاد کنید زمانی را که گفتید اي موسی ما ترا تصدیق نمیکنیم تا اینکه خدا را آشکارا بهبینیم پس صاعقه آسمانی شما را گرفت و
حال آنکه میدیدید).
ایمان در کلمه لن نؤمن بمعنی تصدیق است و در متعلق این تصدیق (یعنی آن چیزي را که گفتند ما تصدیق نمیکنیم تا خدا را
آشکارا بهبینیم) مفسرین اختلاف نمودند:
بعضی گفتند نبوت حضرت موسی بود، و بعضی گفتند تصدیق بالوهیت خدا ص: 36
و صفات او بود و بعضی گفتند تصدیق ببودن الواح تورات از جانب خدا بود، ولی تمام اینها حدس و تخمین و خلاف ظواهر قرآن
است، زیرا بنی اسرائیل قبل از هلاکت فرعونیان بحضرت موسی ایمان آورده بودند چنانچه در آیه شریفه میفرماید فَما آمَنَ لِمُوسی
صفحه 32 از 266
و نیز از قول فرعون حین هلاکتش میفرماید قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ «1» إِلَّا ذُرِّیَّۀٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ
و الواح تورات نیز در میعاد چهل شبه نازل شد چنانچه گذشت. «2» بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ
بلکه ظاهر این است که این تصدیق نسبت بیک دعوي خلاف عادي بود که موسی مینمود و میگفت خداوند با من تکلم میکند، و
این امتیاز خاصی بود براي موسی که از انبیاء سلف معهود نبود و موسی هفتاد نفر از بزرگان بنی اسرائیل را برگزید که همراه او در
وقتی آمدند و «3» میقات پروردگار بروند و کلام خدا را استماع کنند چنانچه میفرماید وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا
کلام حق را شنیدند گفتند ما از کجا بدانیم این کلام خدا است و تا خدا را آشکارا نبینیم تو را تصدیق نمیکنیم.
و این دعوي از بنی اسرائیل بعید و عجیب نیست زیرا اینان بواسطه توغل در ماده و حسّ ما وراء آن را توجه نداشتند، گاهی
و گاهی میگفتند فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا «4» بگوساله سجده مینمودند و گاهی بموسی میگفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَۀٌ
« هاهُنا قاعِدُونَ
و در تورات رائج خود مینویسند که خدا در باغستان بهشت تفرج میکرد و آدم و حوا پشت درختی پنهان شدند که خدا آنها را
نبیند، یا اینکه بعد از طوفان در شهر بابل آمد و ملائکه را صدا زد 1- سوره یونس آیه 83
-2 سوره یونس آیه 90
-3 سوره الاعراف آیه 154
-4 سوره اعراف آیه 134
-5 سوره مائده آیه 27
ص: 37
یا اینکه از سر شب تا صبح با یعقوب کشتی گرفت و بالاخره زمین خورد. ،« تعالوا نبلبل السنتهم » و گفت
البته چنین خدایی که اینان تصور میکنند قابل رؤیت است و این تقاضا از آنان تعجب ندارد (و صاعقه) در قرآن بچند معنی اطلاق
و گاهی بر موت «1» شده گاهی بر نزول عذاب و آتش اطلاق میشود مانند آیه فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَۀً مِثْلَ صاعِقَۀِ عادٍ وَ ثَمُودَ
و گاهی اطلاق بر رجفۀ باشد یعنی «2» اطلاق میگردد مانند آیه شریفه وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَ َ ص عِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ
ارتعاش و لرزش شدید شده و ظاهرا مراد از صاعقه در این آیه همان رجفه باشد بقرینه آیه شریفه در سوره اعراف که در همین قصه
بجاي صاعقه رجفه ذکر فرمود وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَ ذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ
و البته رجفهاي بوده که بعد از آن هلاك شدهاند بدلیل أَهْلَکْتَهُمْ در آیه سوره اعراف و آیه ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ بعد «3» إِیَّايَ
از همین آیه.
[سوره البقرة ( 2): آیه 56 ] .... ص : 37
( ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 56
(سپس شما را بعد از مردنتان زنده نمودیم باشد که شکر گزار باشید) مراد از موت همان موتی است که پس از نزول صاعقه بر آن
هفتاد نفر روي داد و این آیه یکی از آن آیاتی است که دلالت بر امکان و وقوع رجعت دارد 1- سوره فصلت آیه 12
[.....] -2 سوره زمر آیه 68
-3 سوره اعراف آیه 154
ص: 38
زیرا صریح است که بعد از آنکه این هفتاد نفر در اثر صاعقه مردند خداوند دو مرتبه آنها را زنده نمود و ما در کلم الطیب این
صفحه 33 از 266
بحث را مفصلا تحت پنج عنوان متذکر شدهایم.
-1 اخباري که در موضوع رجعت وارد شده 2- آیاتی که دلالت بر وقوع رجعت دارد 3- کتبی که در موضوع رجعت نوشته شده
-4 امواتی که بمعجزه پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) زنده شدهاند 5- ذکر شبهاتی که در مورد رجعت
«1» ( شده و رفع آنها، (براي مزید اطلاع بآنجا رجوع شود
[سوره البقرة ( 2): آیه 57 ] .... ص : 38
( وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ( 57
(و ابر را سایبان شما قرار دادیم، و بر شما غذاي من و سلوي فرود آوردیم بخورید از چیزهاي پاکیزهاي که ما بشما روزي دادیم، و
بما ستم ننمودند ولی بخودشان ستم مینمودند) بنا بر آنچه مفسرین نقل نمودهاند و در روایات وارد شده بعد از آنکه حضرت موسی
بنی اسرائیل را بجنگ با عمالقه و دخول بیت المقدس امر فرمود چنانچه در سوره مائده است یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَۀَ الَّتِی « ع»
و بنی اسرائیل امتناع نمودند خداوند بر آنها غضب نمود و آنان چهل سال «2» کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ، الی قوله فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ
در تیه سرگردان و گرفتار شدند و هر مقدار مسافت که در شب طی مینمودند صبح سر جاي اول بودند و از شدت حرارت آفتاب و
344 - گرسنگی و تشنگی شکایت نمودند خداوند ابري بر سر آنها 1- مجلد دوم صفحه 327
-2 آیات 24 الی 29
ص: 39
قرار داد که مانع از تابش آفتاب باشد و منّ و سلوي براي آنها نازل فرمود که طعام خود قرار دهند و سنگی همراه خود داشتند که
حضرت موسی عصاي خود را بر آن میزد دوازده چشمه آب از آن جاري میشد چنانچه در دو آیه بعد از این در همین سوره اشاره
میفرماید اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً و از تفسیر قمی ره از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود
هارون قبل از موسی در تیه از دنیا رفت و موسی بعد از او نیز در همان تیه بدرود حیات گفت و نیز در تفسیر قمی ره است که وقتی
حضرت موسی از دریا گذشت ببیابانی فرود آمد، بنی اسرائیل گفتند اي موسی ما را هلاك کردي و از آبادي بیرون آوردي و در
بیابانی که نه سایه و نه درخت و نه آب دارد داخل نمودي، خداوند ابري را فرستاد که بر آنها سایه اندازد و در شب براي آنها منّ
نازل فرمود و در عصر مرغ بریانی بر سفره آنها مینشست، و سنگی همراه موسی بود که با عصا بآن میزد و دوازده چشمه آب از آن
جاري میشد.
و در اینکه منّ و سلوي چه بوده بین مفسرین و اخبار اختلاف است، مشهور اینست که منّ ترنجبین و سلوي مرغی بوده که آن را
و ممکن است منّ « مستند صحیحی در اخبار نداریم که مراد از منّ ترنجبین باشد » سمانی میگویند و در آلاء الرحمن میگوید
طعامی بوده که بانعام و انزال آن خداوند بر آنها منت گذارده و از اینجهت منّ نامیده شده و ممکن است متعدد بوده و باین بیان
میتوان جمع بین اقوال و اخبار نمود و اللَّه العالم و در مجمع البیان و برهان از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که نزول منّ و
سلوي بین الطلوعین بوده و هر که در خواب بود از آن محروم میشد و لذا خواب در اینموقع مذموم شمرده شده و بیداریش موجب
جلب رزق میگردد.
وَ ما ظَلَمُونا اشاره باینست که معصیت گناهکاران ضرري براي خدا ندارد ص: 40
چنانچه طاعت مطیعان نفعی عاید او نمیکند بلکه ضرر معصیت عاید خود عاصی و نفع طاعت عاید خود مطیع میشود.
وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ آنچه از معصیت و گناه و کفر و شرك مرتکب شوند ضررش متوجه خودشان میگردد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 58 ] ... ص : 40
صفحه 34 از 266
[سوره البقرة ( 2): آیه 58 ] ... ص : 40
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَۀَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّۀٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ
(58)
(و یاد کنید زمانی را که گفتیم داخل آن قریه شوید و بخورید از خوراکها و میوههاي آن از هر کجا که میخواهید در حالی که
براي شما گواراست و داخل آن در که شوید سجده کنید و کلمه توبه بر زبان جاري نمائید تا ما گناهان شما را بیامرزیم و بزودي
نیکوکاران را مواهب بیشتري عنایت فرمائیم.
در اینکه مراد از قریه کدام قریه است اختلاف شد، بعضی گفتند قریه بیت المقدس بقرینه آیه شریفه در سوره مائده یا قَوْمِ ادْخُلُوا
الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَۀَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ ولی این قرینه دلالت ندارد زیرا آن خطاب حضرت موسی به بنی اسرائیل براي جنگ با عمالقه
بوده یا در زمان یوشع و بعد از قضایاي تیه، و بعضی « ع» و قبل از وقوع در تیه بوده و معلوم نیست که این خطاب در زمان موسی
گفتند مصر بوده که بعد از مراجعت بنی اسرائیل مأمور بدخول در آن شدند و بعضی گفتند اریحا بوده که قریه نزدیک بیت
المقدس است، ولی همه اینها تخمین است و دلیل قاطعی از قرآن و خبر براي تعیین این قریه در دست نیست.
و در اینکه باب چه بوده نیز اختلاف شد بعضی گفتند دروازه شهر بوده و بعضی گفتند باب مسجد بوده و قول دوم انسب است.
ص: 41
و نیز در کلمه سجّدا اختلاف نمودند بعضی گفتند مراد رکوع است یا از جهت تواضع یا از جهت کوتاهی در زیرا دخول در حال
سجود ممکن نیست.
و بعضی گفتند مراد دخول با تواضع و خشوع و خضوع و انقیاد از فرمان الهی است، و ظاهرا این است که مراد این باشد که داخل
باب شوید و سجده شکر کنید که خداوند شما را موفق بدخول در این قریه و تنعم از نعمتهاي آن نمود.
گناهان ما را بریز) و حطۀ خبر است براي مبتداي محذوف یعنی مسئلتنا ) « حطّ عن اوزارنا » وَ قُولُوا حِطَّۀٌ در مجمع البیان میگوید یعنی
حطۀ عن اوزارنا نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ تا خدا خطاهاي شما را بیامرزد و نیکوکاران را جزاي بسیاري عطا فرماید (تنبیه) یکی از القابی
که در زیارات ائمه طاهرین و بالاخصّ امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده باب الحطه است و از تفسیر عیاشی از سلیمان جعفري از
» روایت شده که فرمود « ع» حضرت رضا علیه السّلام از ابی جعفر
نحن باب حطتکم
و این اشاره باین است که هر کس بولایت اینها معترف و در حریم محبت اینان وارد شود گناهان او آمرزیده و مورد عفو الهی «
قرار میگیرد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 59 ] ... ص : 41
( فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِي قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ ( 59
(پس ستمکاران گفتار ما را بغیر آنچه براي آنها گفته شده بود تغییر دادند، پس بر آن ستمکاران عذاب آسمانی فرود آوردیم
بواسطه اینکه مرتکب فسق و کفر میشدند) تبدیل بمعنی تغییر کلام است و این اشاره بکلام کفر آمیزي است که أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 42
از روي سخریه و استهزاء بجاي آنچه مأمور شده بودند بگویند از آنها صادر شده بدلیل قسمت آخر آیه که بِما کانُوا یَفْسُقُونَ باشد
و این غیر عصیان «1» زیرا فسق در بسیاري از آیات شریفه پس کفر اطلاق شده چنانچه در حق شیطان فرموده فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ
که بر ترك اولی هم اطلاق میشود، و چنانچه در سوره سجده میفرماید أَ فَمَنْ «2» است که در حق آدم میفرماید وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ
صفحه 35 از 266
که فاسق را مقابل مؤمن قرار داده و بعد میفرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَ قُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما «3» کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ
که البته مکذّب عذاب و معاد کافر است، و «4» أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ
غیر اینها از آیات دیگر.
و رجز بمعنی عذاب است و در بعضی از تفاسیر است که مراد از رجز آسمانی طاعون بوده که در قسمتی از روز صد و بیست هزار
از آنها را هلاك نمود، و سماء بمعنی طرف بالا است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 60 ] ... ص : 42
وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ
( اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ( 60
(و یاد کنید زمانی را که موسی براي قومش طلب آب نمود، پس گفتیم با عصایت بسنگ بزن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ
جاري شد که هر 1- سوره کهف آیه 48
-2 سوره طه آیه 119
-3 سورة السجدة آیه 17 و 20
-4 سورة السجدة آیه 17 و 20
ص: 43
طایفه محل آشامیدن خود را بدانند، و گفتیم بخورید و بیاشامید از روزي خدا و در روي زمین فساد و تجاوز نکنید.)
استسقاء بمعنی طلب السقیا و آب خواستن است و عصا ظاهرا همان عصائی بوده که بدست موسی اژدها میشده و بدریا زد و دوازده
راه براي عبور بنی اسرائیل باز شد و در اخبار دارد که آن را حضرت آدم از بهشت آورد و جزو مواریث انبیاء بوده و حضرت شعیب
بموسی سپرد و حجر نیز سنگ مخصوصی بوده بقرینه الف و لام عهد که همراه موسی بوده و در اخبار دارد که عصی و حجر
موسی نزد ائمه هدي بمیراث رسیده و حضرت بقیۀ اللَّه که ظاهر میشود عصی و حجر موسی با اوست و اصحابش را با آن سیراب
«1» . مینماید
و مفسرین گفتهاند که این معجزه در تیه بوده موقعی که از شدت تشنگی بموسی شکایت نمودند چنانچه گذشت و قرینه کلوا و
اشربوا من رزق اللَّه را هم مؤیّد آن قرار دادهاند که کُلُوا اشاره بمنّ و سلوي و اشْرَبُوا اشاره بآن آبی است که از سنگ جاري میشد.
ولی ممکن است گفته شود که اختصاص بتیه نداشته و همیشه با موسی بوده که بعد از او باوصیاء او و سایر انبیاء و اوصیاء منتقل
شده است.
وَ لا تَعْثَوْا از عثی و این کلمه چه عین الفعل او مفتوح و چه مکسور باشد بمعنی فسد است یعنی لا تفسدوا فی الارض، و کلمه
مفسدین حال مؤکدة است یعنی البته در زمین فساد نکنید و افساد مقابل اصلاح است و شرح آن در ذیل آیه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا
-1 کافی باب ما عند الأئمۀ من آیات الانبیاء کتاب الحجۀ .«2» تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بیان شد
-2 مجلد اول ص 373
ص: 44
[سوره البقرة ( 2): آیه 61 ] ... ص : 44
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ
صفحه 36 از 266
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنی بِالَّذِي هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْ راً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ وَ الْمَسْکَنَۀُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ
( بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ ( 61
(و یاد کنید زمانی را که گفتید اي موسی ما اکتفاء نمیکنیم بر یک نوع از خوراك، پروردگار ترا بخوان که براي ما بیرون آورد از
آنچه از زمین میروید از سبزیها و ترههاي آن و خیار و گندم و عدس و پیاز آن، موسی فرمود آیا آنچه پستتر است در عوض آنچه
بهتر است میخواهید، بشهر فرود آئید که آنجا آنچه میخواهید براي شما هست، و خواري و تهی دستی بر آنها زده شد و بغضب
الهی برگشتند و این ذلت و مسکنت و بازگشت بغضب الهی براي این بود که بآیات الهی کافر شدند و پیغمبران را بدون حق
میکشتند و این بواسطه آن بود که از اوامر الهی نافرمانی کردند و تجاوز و ستم مینمودند).
لَنْ نَصْبِرَ یعنی اکتفاء و قناعت نمیکنیم و طعام از طعم است که عرضی است که بقوه ذائقه درك میشود و مصدر بمعنی مطعوم (اسم
مفعول) است و بمأکولات اطلاق میشود و مراد از طعام واحد، من و سلوي است و تعبیر بواحد با اینکه متعدد بوده براي اینست که
تنوع در آن نبوده و همیشه یک نواخت بوده و چنانچه معروف است خوراك هر چه هم لذیذ باشد مکرّر و یک نواخت که شد
موجب اشمئزاز میشود و مراد از نبات ارض نه همین مذکورات در آیه باشد بلکه ص: 45
ذکر اینها از باب نمونه و مثال است و مرادشان آنچه از زمین میروید میباشد، و بقل یعنی سبزیهاي زمینی مانند تره و نعناع و کرفس
بمعنی گندم است و « ع» و گشنیز و نحو اینها از آنچه انسان میخورد و قثاء بمعنی خیار، و فوم بروایت مجمع البیان از حضرت باقر
عدس معروف است و بصل بمعنی پیاز میباشد.
مراد از بهتر، منّ و سلوي و مراد از پستتر چیزهایی است که آنها میخواستند از « أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنی بِالَّذِي هُوَ خَیْرٌ »
روئیدنیهاي زمینی، و بهتر بودن آنها شاید از جهت این بوده که بدون زحمت کسب و زراعت و صرف مال و وقت در دسترس آنها
گذارده میشده و اگر عاقل بودند تنوع نزول را درخواست مینمودند.
مراد از مصر یا مطلق شهرستان است چه این مطعومات در قري و شهرستانها بدست میآید نه در بیابانها، و یا مراد مصر « اهْبِطُوا مِصْ راً »
فرعون است و منصرف بودن بواسطه سکون وسط است مانند نوح و لوط و نحو اینها اگر چه در موارد دیگر در قرآن غیر منصرف
استعمال شده است و امر نه وجوبی است و نه استحبابی بلکه ارشاد است یعنی اگر نوع مطعومات را میخواهید بروید در شهرستان که
در آنجا هست.
وَ ضُ رِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ وَ الْمَسْکَنَۀُ ضمیر در علیهم بنوع بنی اسرائیل راجع است و مراد از ضرب ذلّت ممکن است جزیه باشد که
و مراد از مسکنت فقر و تهیدستی باطنی باشد که از جمع «1» درباره اهل کتاب میفرماید حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَۀَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ
مال سیرایی ندارند و ممکن است مراد ذلّت و تهیدستی باشد که بعد از انحلال مملکت و پادشاهی در سامره و منتهی شدن آن
باسارت بابل براي آنها پیدا شد. 1- سوره توبه آیه 29
ص: 46
وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ اي رجعوا یعنی گرفتار غضب و خشم الهی شدند، سلاطین کفار و مشرکین بر آنها مسلط شدند و جمع کثیري
از آنها را کشتند و بسیاري از آنها را از اوطانشان خارج نموده با سیري بردند و عذابهاي زمینی و آسمانی بر آنها وارد شد که یک
قسمت مختصر از آثار غضب الهی را بر بنی اسرائیل در مجلد اول کلم الطیب که از کتب وحی خودشان اخذ شده متذکر شدهایم
که از آن جمله است آنچه در سفر داوران باب 2 و 3 و 4 و 6 و 8 و 10 و 13 و در مزمور باب 106 از آیه 35 تا 39 و در کتاب «1»
سموئیل باب چهارم، و در کتاب اول پادشاهان باب 8 و 11 و 12 و 15 و 18 و 19 و در کتاب دوم پادشاهان باب دهم و هفدهم و
در کتاب دوم تاریخ ایام باب دوازدهم و پانزدهم که قضایاي بعد از وفات یوشع تا زمان سلطنت یوشیا و پس از سلطنت یوشیا تا
زمان عزراي کاهن و تسلط بخت نصر (نبوکد نصر) بر آنها ذکر شده چنانچه در تاریخ ایام دوم باب 36 و دوم پادشاهان باب 23 و
صفحه 37 از 266
24 و کتاب ارمیا باب 7 و 8 و 9 و 11 تا زمان عزرا، و کتاب نحمیا باب هشتم نیز ذکر شده، و نیز بعد از عزراي کاهن 160 سال قبل
از میلاد مسیح انتیوکس امپراطور فرنگ بر یهود مسلط شده و یهود را کشت و کتب آنان را سوزانید چنانچه در تاریخ یوسیفس
یهودي و سایر تواریخ آنها مذکور است.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ کفر و شرك و بت پرستی یهود در هر طبقه و زمان در همین کتب مذکوره ضبط است و ما در
کلم الطیب ترجمه عین عبارات آنها را متذکر شدهایم.
وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ قید بغیر الحق صفت لازم قتل پیغمبران است یعنی هر کشتن پیغمبري بدون حق است و یهود چه بسیاري
274 - از انبیاء را 1- مجلد اول کلم الطیب 262
ص: 47
که بانحاء مختلف از قبیل سر بریدن و زنده در چاه انداختن، در دیگ جوشانیدن سوزانیدن و امثال آنها کشتند و چه بسیاري از
انبیاء را که سبب شدند سلاطین کفار و مشرکین آنان را بقتل برسانند و همه این قضایا در مجلد پنجم بحار الانوار ذکر شده مراجعه
شود.
ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ ذلک یا تأکید همان اشاره قبل است یا اشاره بقتل انبیاء است بِما عَصَوْا یعنی بسبب عصیانهم و
یعتدون: یعنی یتجاوزون حدود اللَّه، این ذلت و مسکنت و گرفتار غضب خدا شدن، یا این کشتن انبیاء براي این بود که فرمان خدا
را مخالفت کرده و از حدود و احکام او تجاوز مینمودند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 62 ] ... ص : 47
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ
( عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 62
(همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که جهود شدند و ترسایان و ستاره پرستان آنان که ایمان بخدا و روز بازپسین آورده و
عمل شایسته نمودند اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ است و ترسی بر آنان نیست و اندوهی ندارند) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا بعضی گفتند
مراد از الذین امنوا مؤمنین بدین مسیح بر حقیقت میباشند مانند سلمان و یارانش که منتظر بعثت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم بودند و ظاهر این است که مراد از الذین آمنوا کسانی از مسلمین میباشند که اظهار ایمان نمودهاند و مفهوم آیه اینست که
کسانی که این اسماء مانند مسلمان و یهودي و نصرانی و مجوسی را بر خود گذارده و خود را باین نامها نامیدهاند، أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 48
اینها بر ایشان مثمر ثمر و منتج نتیجه و موجب سعادت نیست و همانا ملاك سعادت ایمان بخدا و روز جزاء و اتیان باعمال صالحه
است و پیداست که ایمان برسول خدا و بآنچه آورده لازمه حقیقت ایمان بخدا و روز جزاست.
وَ الَّذِینَ هادُوا مراد طایفه یهودند و گفتند از این جهت باین اسم نامیده شدهاند که منسوب به اکبر اولاد یعقوب یهودا میباشند و
وَ النَّصاري مراد مسیحیانند و در وجه تسمیه آنها بنصاري جهاتی « یهودیت را کیش خود قرار دادهاند » هادوا یعنی انتحلوا الیهودیۀ
» : ذکر شده و از عیون از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که فرموده
.« لانّهم کانوا من قریۀ اسمها ناصرة من بلاد الشام نزلتها مریم و عیسی بعد رجوعهما من مصر
بدون ) « و صبا یصبو » وَ الصَّابِئِینَ بعضی گفتند مراد از صابئین جماعتی از یهودند که کیشی ممزوج از یهودیت و مجوسیت داشتهاند
میباشد، و در تفسیر قمی است که گفت: « خرج من دین الی دین » همزه و با همزه) بمعنی
قال علیه السّلام الصابئون قوم لا مجوس و لا یهود و لا نصاري و لا مسلمون و هم یعبدون النجوم و الکواکب »
صفحه 38 از 266
و بعضی گفتند اینان خود را منتسب بدین حضرت نوح میدانند و همه انبیاء بعد از او را منکرند، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ مراد «
حقیقت ایمان بخدا و روز جزا است و تفصیل این قسمت در ذیل آیه شریفه:
-1 مجلد اول صفحه 241 .«1» وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ بیان شد
ص: 49
و جمله عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ تفسیر آن در ذیل آیه شریفه وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي
و جمله لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ نیز تفسیر آن در ذیل آیه شریفه فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ «1» مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ گذشت
«2» عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ بیان شد
[سوره البقرة ( 2): آیه 63 ] ... ص : 49
( وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 63
(و یاد کنید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاي سر شما قرار دادیم و آنچه بشما دادیم (یعنی تورات) از روي
قوّت بگیرید و آنچه در آنست متذکر باشید (بدستورات آن عمل کنید) بلکه پرهیز کار و متقی شوید) وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ ظاهر
اینست که مراد از میثاق عهد و پیمانی است که از جانب خدا از آنها گرفته شد که شرك باو نیاورند و بانبیاء او و روز بازپسین
بیاید انشاء اللَّه «3» ایمان بیاورند و بوظائف خود عمل کنند چنانچه بیان آن در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ الایۀ
تعالی.
وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ نظیر این قسمت آیه در سوره اعراف است:
و نتق بمعنی از جا کندن «4» وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّۀٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُ ذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
است و بقرینه فوقهم و کانّه ظلّۀ، همان معنی رفع و بالاي سر آنها قرار دادن از آن استفاده میشود 1- مجلد اول ص 466
[.....] 6 - -2 مجلد دوم ص 3
-3 سورة البقرة آیه 82 و 83
-4 آیه 170
ص: 50
و الف و لام الجبل براي عهد است و مراد همان کوه طور است که در این آیه ذکر شده و محل مناجات حضرت موسی بوده، و این
یکی از معجزات باهره حضرت موسی است و این براي ارهاب و تهدید بنی اسرائیل بوده که بدستورات تورات عمل کنند، و توهم
اینکه اینگونه معجزات موجب الجاء و اضطرار میشود و با اصل تکلیف منافات دارد باطل است، زیرا آیه دلالت بر بیش از ترسانیدن
بنی اسرائیل از مخالفت نمیکند و اگر این معجزه موجب اجبار باشد اکثر معجزات موسی باید موجب اکراه باشد و حال آنکه بنی
اسرائیل بعد از دیدن همه این آیات و معجزات باز مخالفت مینمودند چنانچه بعد از همین آیه میفرماید ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ و
اگر بحدّ اجبار و اکراه میرسید دیگر مخالفت معنی نداشت.
و مراد از ما آتَیْناکُمْ ظاهرا تورات است بقرینه وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ و مراد از بِقُوَّةٍ یا قوّت ایمان است و یا اعم از قوّة قلوب و ابدان است
چنانچه از تفسیر عیاشی و از محاسن روایت شده که از حضرت صادق علیه السّلام از این آیه سؤال شد که این قوّت در ابدان یا
قوّت در قلوب است؟ فرمودند:
«1» فیهما جمیعا
و مراد از وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ شاید عمل بدستورات از فعل واجبات و ترك محرمات باشد چه آنکه مجرد اخذ تورات محقق تقوي
صفحه 39 از 266
نخواهد شد و در مجمع از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده
و اذکروا ما فی ترکه من العقوبۀ
99 - و معنی لعلکم تتقون در آیات قبل بیان شد. 1- الصافی صفحه 98
ص: 51
[سوره البقرة ( 2): آیه 64 ] .... ص : 51
( ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 64
(سپس اعراض نمودید بعد از اخذ میثاق پس اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هر آینه از زیانکاران بودید).
تولّی بمعنی استدبار (پشت کردن) کنایه از اعراض و مخالفت است و (من بعد ذلک) یعنی از اخذ میثاق.
و از جمله فَلَوْ لا فَضْ لُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ استفاده میشود که اینها مستحق عذاب و خسران در اثر اعراض و مخالفت شدند ولی تفضل و
رحمت الهی مانع از آن شد و حکمت این تفضل امهال آنان بود تا موفق بتوبه شوند یا براي اینکه مؤمنینی که در نسل آنها بودند
بوجود آیند و غیر اینها از حکمتهاي دیگر، و مراد از رحمت اعطاء نعم الهی و دفع بلیات و عقوبات دنیا و آخرت نسبت بهمه آنها یا
بعض آنها است و معنی خسران و زیان در ذیل آیه شریفه:
«1» الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ الآیۀ بیان شد
[سوره البقرة ( 2): آیه 65 ] ...ص : 51
( وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ ( 65
(و هر آینه بتحقیق شناختید کسانی را که در روز شنبه تجاوز نمودند پس گفتیم بصورت میمونها شوید در حالی که مطرودانید)
علمتم بمعنی عرفتم است چه اگر علم یک مفعولی باشد (مانند همین جا) یعنی تعلق بذات شیئی بگیرد بمعنی عرف است، و اگر دو
مفعولی باشد یعنی تعلق باحوال و صفات شیئی بگیرد بمعنی علم (دانست) است. و اعتدوا بمعنی 1- مجلد اول ص 482
ص: 52
تجاوزوا است و السبت بمعنی شنبه است و شرح قصه چنانچه در سوره اعراف است وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَۀِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ
اینست که قومی «1» یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ
بودند از بنی اسرائیل که در نزدیکی دریا زندگی میکردند و روز شنبه خداوند آنان را از صید ماهی نهی فرموده بود و ماهیان
بغریزه خدایی چون حس نمودند روزهاي شنبه کسی متعرض آنها نمیشود بیشتر در آب ظاهر میشدند و روزهاي دیگر نمیآمدند و
اینها چون میدیدند نمیتوانند آنها را صید کنند ناراحت میشدند، از اینجهت تمهیدي زدند و گودالهایی اطراف دري احداث نموده
و راه آنها را بدریا باز نمودند و روز شنبه که ماهیها بآن گودالها میآمدند عصر آن روز راه مراجعت را بر آنها میبستند و روز
یکشنبه آنها را صید مینمودند و میگفتند ما روز شنبه ماهی صید ننمودیم و باصطلاح کلاه شرعی درست میکردند و هر چند صلحاء
آنان را از این عمل نهی مینمودند مؤثر واقع نمیشد تا اینکه آنها را ترك گفتند و عذاب الهی بر آنان نازل شد و بصورت بوزینه
مسخ شدند و سه روز زنده مانده و سپس هلاك گردیدند و کونوا امر تکوینی و بمعنی جعل و خلق است و قردة جمع قرد بمعنی
» بوزینه است و این حیوان جزو مسوخ است و مسوخ بنا بر خبري که در سفینه از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده سیزدهاند
-1 «2» « الفیل و الدّب و الارنب و العقرب و الضّب و العنکبوت و الدعموص و الجري و الوطواط و القرد و الخنزیر و الزهرة و السهیل
سورة الاعراف آیه 164
صفحه 40 از 266
-2 الدعموص کرمی است سیاه که در گودالهاي آب هنگام فرو رفتن آب پیدا میشود و جري بکسر جیم و تشدید راء و یاء نوعی از
ماهی است دراز و املس که پولک ندارد و وطواط بمعنی خفاف است و بمعنی خطاف (پرستوك) است و مراد از زهره و سهیل دو
حیوان دریایی است که بنام این دو ستاره نامیده شدهاند.
ص: 53
و مرحوم مجلسی در مجلد 14 بحار صفحه 787 فرموده:
الوزغ و العظایۀ و الکلب و الطاوس و الزنبور و البعوض و « ما ذکر بزیادة » انّ المسوخ ثلاثون صنفا علی ما یحصل من الاخبار و هی »
« الخفاش و الفار و القملۀ و العنقاء و القنفذ و الحیّۀ و الخنفساء و الزمیر و المار ماهی و الوبر و الورك، لکن یرجع بعضها الی بعض
» و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرموده «1»
.« انّ اللَّه مسخ سبعمائۀ امّۀ عصوا الاوصیاء بعد الرسل
و این حیوانات را مسوخ گفتهاند براي اینکه امتهایی که مسخ شدند بصورت اینها مسخ شدهاند نه اینکه این حیوانات از آنها باشند و
خداوند کسانی را که مسخ مینمود از روي غضب و عذاب بود و سه روز بیشتر زنده نمیماندند و اما مسئله تناسخ و اقوال طوائف
47 عنوان نموده و بطلان آن را بیان نمودهایم بآنجا مراجعه شود و - چهارگانه آنها را ما در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 44
خاسئین بمعنی باعدین و مبعدین و خسأ قریب المعنی با رجم است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 66 ] ... ص : 53
( فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَۀً لِلْمُتَّقِینَ ( 66
پس قرار دادیم عقوبت اهل این قریه را عقوبتی که عبرت باشد براي امّتهایی که در آن زمان بودند و امّتهایی که پس از آنها آمدند
و پند براي پرهیزکاران). 1- العظایۀ: جانوري است نرم و کوچکتر از حرذون که هر دم با شتاب میرود و میایستد و خنفسا: سرگین
گردانک است و زمیر بکسر زاء و تشدید میم نوعی ماهی است و وبر جانوري کوچکتر از گربه و ورك حیوانیست که مشی آن
باران اوست مثل طفلی که تازه براه افتاده.
ص: 54
ضمیر (در جعلناها) را بعضی گفتند راجع بعقوبت است و بعضی گفتند راجع بحادثه مسخ است و ظاهر اینست که راجع بقریه است
تصریح شده. « ع» که در سوره اعراف ذکر شد و مراد قریه ایلۀ است که در خبر مروي از حضرت باقر و صادق
و مراد از لِما بَیْنَ یَدَیْها امتهاي موجوده زمان نزول عذاب و از ما خَلْفَها امتهاي بعد از نزول عذاب میباشد.
و نکال بمعنی عذابی است که داراي اثر ظاهر یا باقی باشد و دیگري بواسطه آن تهدید و ترسانیده شود و بمعنی منع نیز اطلاق
میشود و نکل که بمعنی قید و لجام است از اینجا است.
وَ مَوْعِظَ ۀً لِلْمُتَّقِینَ یعنی موجب زیادت بصیرت در معرفت و ایمان براي اهل تقوي قرار دادیم که بر تقوي و پرهیزکاري خود ثابتتر
شوند و از اینجا استفاده میشود که عذابهاي الهی در دنیا براي تهدید و تخویف اهل معصیت و موعظه و زیادتی ایمان و بصیرت
اهل تقوي است.
ص: 55
[سوره البقرة ( 2): آیات 67 تا 71 ] .... ص : 55
اشاره
صفحه 41 از 266
وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ ( 67 ) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ
یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ ( 68 ) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ
إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ( 69 ) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ
70 ) قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا )
( یَفْعَلُونَ ( 71
(و یاد کن زمانی را که موسی بقومش گفت خداوند شما را امر میکند که گاوي بکشید، قومش گفتند آیا ما را استهزاء میکنی؟
فرمود بخدا پناه میبرم از اینکه از نادانان باشم، گفتند پروردگار ترا بخوان براي ما تا بیان کند که آن گاو چیست؟ گفت پروردگار
من میفرماید که آن گاوي است که نه پیر باشد و نه جوان جوان بلکه میان این دو باشد پس آنچه مأمورید بجاي آورید، گفتند
پروردگارت را بخوان که براي ما بیان کند که این گاو چه رنگ است؟ موسی گفت پروردگار من میفرماید که آن گاو زرد سیر
است رنگ او بینندگان را بسرور میآورد، گفتند پروردگارت را بخوان که براي ما بیان کند که این چگونه گاوي است؟ زیرا که
این گاو بر ما مشتبه است و بدرستی که ما اگر خدا بخواهد هر آینه هدایت شدگانیم موسی گفت پروردگار من أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 56
میگوید آن گاوي که از او زیاد کار نگرفتهاند به اینکه او را بخیش بسته و زمین را شیار نموده باشند و نه با او کشت را آب داده
باشند، و آن گاو بیعیب است و رنگ مخالف رنگ تنش در او نیست، گفتند اکنون حق را آوردي، پس از آن گاو را ذبح نمودند
و حال آنکه نزدیک بود بجا نیاورند)
شرح الفاظ آیات .... ص : 56
تَذْبَحُوا از ذبح است و اصل آن بمعنی شقّ و شکافتن باشد و بمعنی بریدن حلقوم آید و ذبح شرعی آنست که شرایطی که در
شریعت اسلام براي آن مقرر شده رعایت شود که مسلمان بودن ذبح کننده و نام خدا بردن، و رو بقبله بودن، و قطع اوداج اربعه با
آهن نمودن است، و بَقَرَةً گاو ماده باشد و گاو نر را ثور گویند و تاء آن تاء وحدت است نه تاء تأنیث مانند تمر و تمرة و اصل بقر
بمعنی شکافتن باشد و گاو را براي آن بقر گفتند که براي شخم زمین را میشکافد و هُزُواً بمعنی سخریه و استهزاء باشد و در آن سه
لغت است هزو (بضم زاء با واو) و هزء (بسکون زاء با همزه) و هزء (بضم زاء با همزه) ولی چنانچه در مقدّمه این کتاب متعرض
شدیم معتبر همان قرائت سیاهی است که بتواتر از زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا این زمان بما رسیده است و قرائت سیاهی
هُزُواً بضمّ زاء و با واو است و همین گفتار در کفوا جاریست.
الْجاهِلِینَ جهل در اینجا مقابل عقل است که آن را حمق گویند نه مقابل علم و از این جمله استفاده میشود که استهزاء و سخره
نمودن عمل احمقانه است و از ساحت قدس انبیاء دور است.
ما هِیَ از جواب حضرت موسی استفاده میشود که این سؤال از سنّ بقره بوده است و در اخبار دارد که اگر بنی اسرائیل این سؤالات
را ننموده و یک بقره ذبح کرده بودند امتثال امر شده بود ولی هر چه بیشتر سؤال شد حکم ص:
57
سختتر شد، و توهم نشود که احکام ثانویه و ثالثیه و رابعیه ناسخ حکم اولی باشند تا اشکال شود که نسخ قبل از عمل جایز نیست
بلکه اینها تقییداتی است نسبت باطلاق حکم اول، و تأخر بیان از وقت حاجت هم نیست زیرا که وقت عمل موسع بوده و ممکن
است حکمت این تقییدات عقوبت آنها در کثرت سؤال و مسامحه در عمل باشد چنانچه در روایات وارده از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه
صفحه 42 از 266
» است که « ع» و آله و سلّم و حضرت رضا
و لکن شدّدوا فشدّد اللَّه علیهم
و فارض) بمعنی مسنّ و سالدار است و (بکر) بمعنی جوان است که هنوز زایش ننموده و فحل ندیده است و فارض و بکر چون ) «
از صفات مختصه اناث است از اینجهت احتیاج بعلامت تأنیث ندارد با اینکه بقره علامت تأنیث دارد نه از جهت تاء زیرا گذشت که
تاء وحدت است بلکه از جهت لفظ بقره مقابل ثور (و عوان) بمعنی هر چیزي است که در نیمه سنّ باشد، و از کلمه فَافْعَلُوا ما
تُؤْمَرُونَ ممکن است استفاده شود که دیگر سؤال نکنید و بر خود کار را مشکل ننمائید ولی باز آنها از رنگ بقره سؤال نمودند
جواب آمد صَ فْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ صفراء بمعنی زرد و فاقع بمعنی شدید الصفرة و زرد سیر است و تأکید صفراء است (و
لونها) فاعل است براي فاقع، و ضمیر (تسر) راجع ببقره است یعنی صفاء آن بقره ناظران را خرّم کند.
باز بنی اسرائیل سؤال را ادامه داده و از کار کرده بودن یا نبودن آن پرسیدند جواب آمد لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ
مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها اصل (ذلول) بمعنی سهل الانقیاد و رام است و مراد اینست که بواسطه کار گرفتن و بار کشیدن از او رام و کار
شکسته نشده باشد (و تثیر الارض) بیان (لا ذلول) است و اثارة الارض بمعنی شیار کردن زمین است و گاو نر را از اینجهت ثور
، گویند که زمین را با او شیار کنند، وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ کشت را آب نداده باشد یعنی بوسیله او أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 58
آب کشی براي زراعت نشده باشد و مُسَلَّمَۀٌ بمعنی سالم و بیعیب است و شیۀ از و شیء و بمعنی هر رنگی است که مخالف رنگ
عمده چیزي باشد مانند خالهاي سفید که در گاو سیاه رنگ باشد و نحو آن.
جِئْتَ بِالْحَقِّ یعنی حق صفات گاو را بیان فرمودي بطوري که دیگر اشتباهی روي ندهد وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ بمعنی کادوا ان لا یفعلون
است یعنی نزدیک بود که این کار را نکنند.
و این قضیه تمهید و مقدمه است براي قصه که در آیه بعد ذکر میفرماید و آن قصه ملخص آن بطوري که قمی ره از حضرت صادق
علیه السّلام و صدوق ره از حضرت رضا علیه السّلام روایت کردهاند اینست که مردي در بنی اسرائیل پسر عموي خود را براي امتناع
از دادن دخترش را باو از روي خدعه کشت و بنی اسرائیل را بقتل او متهم نمود و خود قاتل مقتول را نزد موسی آورد و مطالبه خون
او را نمود و این امر در میان آنها سخت بزرگ شد و هر کدام از خود آن را دفع مینمودند پس در کار خود بحضرت موسی مراجعه
نمودند و خداوند خواست که حقیقت امر را مکشوف سازد پس دستور فرمود گاوي را باین اوصاف کشتند و بعض از آن گاو را به
مقتول زدند تا زنده شد و خبر داد که همان مدعی خون (پسر عمش) قاتل اوست.
و سرّ تقدیم این قسمت این قصّه بر قسمت اول آن که در آیه بعد ذکر میشود اینست که مقدمه تمهیدیه باشد براي خطابی که در
آن آیه بنی اسرائیل را مخاطب قرار میدهد تا مقصود از جمله فقلنا اضربوه ببعضها مفهوم شود.
ص: 59
[سوره البقرة ( 2): آیات 72 تا 73 ] .... ص : 59
وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ( 72 ) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ
( تَعْقِلُونَ ( 73
(و یاد کنید زمانی را که شخصی را کشتید و هر کدام نسبت آن قتل را از خود دفع مینمودید و خدا ظاهر کننده بود آنچه را که شما
و خداوند این چنین مردگان را زنده مینماید « تا زنده شود » کتمان مینمودید، پس گفتیم که بعض از اجزاء آن بقره را بمقتول بزنند
و آیات خود را بشما نشان میدهد تا باشد که تعقل کنید) خطاب قَتَلْتُمْ به یهود زمان نبی باعتبار پیشینیان آنها است چنانچه معمول
صفحه 43 از 266
است هر گاه کسی از طائفهاي یا قبیلهاي عملی از او سر زند بآن طائفه یا قبیله نسبت میدهند.
یعنی یدفع، و در حدیث «1» و فَادَّارَأْتُمْ اصل آن تدارأتم بوده از درأ بمعنی دفع چنانچه در آیه شریفه است وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ
» است
ادرؤا الحدود بالشبهات
یعنی ادفعوا، و معنی اینست که هر کدام نسبت قتل را از خود دفع مینمودید وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ یعنی خداوند بیرون «
میآورد از پنهانی و ظاهر میسازد آنچه را قاتل از شما پنهان مینمود که کشتن آن مقتول و سبب قتل او باشد.
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها
ضمیر مفرد در اضربوه بمقتول که از آیه قبل فهمیده میشود برمیگردد و ضمیر ببعضها راجع ببقره است که در آیات سابقه مذکور
میباشد یعنی گفتیم قسمتی از آن گاو را بر آن مقتول بزنند تا زنده شود و این کار را انجام دادند و آن شخص زنده شد و از قاتل
خود خبر داد و 1- سوره نور آیه 8
ص: 60
خصومت و اختلاف مرتفع گردید.
بود و این آیه یکی از آیات داله بر امکان رجعت است. « ع» و این یکی از معجزات بزرگ حضرت موسی
کذلک یحیی اللَّه الموتی، این قسمت بیان قرآن است نسبت بمنکرین معاد که خدا این چنین مردگان را زنده میکند، وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ
لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
و آیات و نشانههاي خود را ارائه میدهد که عقل خود را بکار بندید و در آیات او تدبّر و تأمل کنید و براه راست و سعادت خود راه
یابید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 74 ] .... ص : 60
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَ دُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ
( الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ( 74
(سپس دلهاي شما سخت شد بعد از همه این آیاتی که شما مشاهده نمودید پس آن دلها مانند سنگ یا سخت تر از سنگ گردید
زیرا از آن سنگها بهري بود که از آن آب بدر آید و از آنها بعضی بود که شکافته شود و از آن چشمهها جاري گردد و از آنها پاره
بود که از ترس خدا فرو ریزد و خداوند از آنچه شما میکنید غافل نیست.
قساوت قلب کنایه از عدم تأثیر آیات و معجزات باهرات و مواعظ و ادلّه و براهین عقلی در نفوس آنها است بواسطه عناد و عصبیت
، و توغل در مادیت و سایر امراض روحی که در آنان رسوخ نموده چنانچه در ذیل آیه شریفه: أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 61
تا این زمان بررسی کنید میفهمید که هیچ « ع» و هر گاه در حالات یهود از زمان حضرت موسی «1» فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بیان نمودیم
طائفه بقدر اینها قساوت نداشته که حتی نسبت بزن و فرزند خود ترحم نمینمایند و البته دلهاي اینان از سنگ خارا سختتر است.
مِنْ بَعْدِ ذلِکَ یعنی از بعد آن همه آیات و معجزات که مشاهده نمودند أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً او بمعنی بل و براي اضراب است یعنی بلکه از
سنگ سختترند سپس بیان سختتر بودن دلهاي آنان را از سنگ میفرماید به اینکه بعضی از سنگها هست که نهرها از آنها جاري
میشود و بعضی از آنها در اثر زلزله در کوهها شکافته و چشمههاي آب از آنها بیرون میآید و بعضی از آنها از ترس خدا فرو میریزند
و در جمله إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ مفسرین وجوهی در تأویل آن گفتهاند و همه آنها مبتنی بر این اصل است که حجارة و
صفحه 44 از 266
سنگ مورد خوف و خشیت قرار نمیگیرد لکن مقتضاي بسیاري از آیات و اخبار متواتره بتواتر اجمالی این است که جمیع موجودات
عالم علوي و سفلی و جمادات و نباتات و حیوانات در حدّ خود شعور و ادراك و معرفت بخدا و انبیاء و اولیاء دارند مانند آیه
و آیه شریفه: «2» شریفه وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ
و غیر اینها از آیات دیگر. «4» و آیه وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ «3» وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَۀُ مِنْ خِیفَتِهِ
و اخبار عرض ولایت بر کوهها و نهرها و آسمانها و حیوانات و اخبار تأثر آنها در شهادت حضرت سید الشهداء علیه السّلام و اخبار
و قصه هدهد و قضیه مورچه در سوره نمل و شهادت سوسمار برسالت 1- مجلد « ع» آمدن حیوانات و عرض حاجت آنها نزد ائمه
اول ص 363
-2 سوره اسراء آیه 46
-3 سوره الرعد آیه 13
-4 سوره الرحمن آیه 6
ص: 62
حضرت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تسبیح سنگ ریزه در دست مبارك آن حضرت و قضایاي بسیار دیگر که در کتاب
نقل نمودهاند. « ع» مدینۀ المعاجز و غیر آن در باب معجزات نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه
مولوي گوید:
جمله ذرّات پیدا و نهان با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
[سوره البقرة ( 2): آیه 75 ] .... ص : 62
( أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ( 75
(آیا توقع دارید این یهودیان بشما ایمان بیاورند و سخن شما را باور دارند و حال آنکه گروهی از ایشان بودند که سخن خدا را
میشنیدند و سپس آن را تحریف مینمودند بعد از آنکه آن را تعقل نموده بودند در حالی که میدانستند کلام خداست و ایشان را
نیست که تغییر دهند.)
طمع بمعنی توقع نفع و فایده از غیر است نظیر رجاء و امید و ضدّ آن استغناء و یأس است، و طمع و رجاء نسبت بخدا بسیار ممدوح
و یأس از رحمت او از گناهان بزرگ است چنانچه در آیه شریفه است:
و اما طمع نسبت بخلق اگر راجع بامور مادّي و استفاده دنیوي «1» وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ
باشد بسیار مذموم است و اخبار در مذمّت آن بسیار است چنانچه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده 1- سوره یوسف
آیه 87
ص: 63
«1» « ایّاك و الطمع فانّه الفقر الحاضر »
و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده:
«2» « بئس العبد عبد له طمع »
» و از حضرت صادق روایت شده
صفحه 45 از 266
«« الذي یثبت الایمان فی العبد الورع و الذي یخرجه منه الطمع
» و در نهج البلاغه
الطامع فی وثاق الذلّ
و غیر اینها از اخبار دیگر. «
و اگر راجع بامور معنوي و استفاده دینی باشد مانند استفاده علمی از عالم و یا استفاده اخلاق حمیده و اعمال صالحه از نیکان و
صلحاء، ممدوح است و مورد آیه از این قبیل است که توقع هدایت و ایمان آوردن یهود باشد، و خطاب در آیه بمؤمنین است و
و اگر «4» همزه، همزه استفهام انکاریست و این استفهام اگر مدخولش منفی باشد جوابش مثبت است مانند أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی
مثبت باشد جوابش منفی است مانند همین آیه و ضمیر جمع غائب در یؤمنوا بیهود راجع است و ظاهرا مراد همان یهود زمان پیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میباشند و مراد از فَرِیقٌ مِنْهُمْ علماء آنها میباشند که در مدینه بودند و جمله وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ الایۀ
جمله حالیه است و علت عدم ایمان آنان را بیان میفرماید که با وجود اینکه حقانیت اسلام و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
را تعقل و درك نمودند و دانستند کلام الهی است از روي عناد و عصبیت و حفظ مقام و ریاست خود تحریف نمودند و ظاهر
اینست که مراد از کلام الهی که تحریف نمودند اخبار تورات ببشارت آمدن رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اسماء و
صفات او باشد که بعوام خود گفتند این آن کسی نیست که تورات بشارت آمدن او را داده است با اینکه میدانستند همان است و
مراد از شنیدنشان شنیدن از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد که آنها را از اخبار تورات خبر داده.
[.....] وعده از مفسرین گفتند مراد از فریق منهم پیشینیان از یهودند که کلام 1- جامع السعادات صفحه 261
-2 جامع السعادات صفحه 261
-3 جامع السعادات صفحه 261
-4 سورة الاعراف آیه 171
ص: 64
خدا را از حضرت موسی و سایر انبیاء شنیدند و تحریف نمودند و تحریفات آنها در هر عصر و زمانی از مراجعه بنسخ تورات
مخصوصا نسخههایی که بزبانهاي مختلف ترجمه شده ظاهر و هویدا است (تفصیل آن در کتاب الهدي مرحوم بلاغی ره ذکر شده
مراجعه شود) و بنا بر این منظور آیه اینست که این طایفه شیمه و عادت آنها از قدیم الایّام این بوده که سر اطاعت نسبت باوامر الهی
فرود نیاورند و تسلیم پیغمبران او نشوند و شما مؤمنان هیچگاه متوقع و منتظر ایمان آوردن اینان نباشید.
و کلمه فریق نظیر طائفه است و اشاره بعده است از اجتماعی که بوجهی از آنها امتیاز و جدایی یافته باشند.
[سوره البقرة ( 2): آیات 76 تا 77 ] .... ص : 64
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُ هُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَ دِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَ اجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا
( تَعْقِلُونَ ( 76 ) أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ ( 77
(و زمانی که با مؤمنان برخورد کنند گویند ایمان آوردیم و هر گاه بعضی از آن یهود با بعضی دیگر خلوت کنند گویند آیا حدیث
بآنچه خدا بر شما گشوده و نازل نموده است تا بواسطه آن محاجه کنند و حجت قرار « مسلمانان را » میکنید و خبر میدهید مؤمنین را
دهند بر شما نزد پروردگارتان، آیا تعقل نمیکنید آیا این قوم نمیدانند که خداوند میداند آنچه را پنهان کنند و آنچه را آشکارا
نمایند).
در مجمع البیان از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود گروهی از یهود که از معاندین نبودند، مسلمین را که ملاقات
صفحه 46 از 266
مینمودند از آنچه در تورات ص: 65
از اوصاف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود بآنها خبر میدادند و چون با بزرگان خود ملاقات مینمودند آنان را از این عمل نهی
نموده میگفتند آیا مسلمانان را خبر میدهید بآنچه در تورات است از صفت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا با شما نزد
پروردگارتان محاجّه کنند و زبان آنها بر ما باز باشد.
و بعضی گفتند آیه راجع بیهود بنی قریظه و بنی النضیر است که بعد از آنکه حضرت علی علیه السّلام مأمور جنگ با آنها شد وقتی
» کنار قلعه آنها رسید سفاهت نموده و دشنام میدادند و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنید و فرمود
یا اخوة القردة و الخنازیر انا اذا نزلنا بساحۀ قوم فساء صباح المنذرین
ایشان با یکدیگر گفتند این حدیث را که با محمد گفته؟ و بعضی گفتند آیه درباره منافقین از یهود است که بظاهر مسلمان و در «
باطن یهودي بودند.
و ظاهرا آیه درباره مذمّت یهود است که ملاقات آنان با مسلمانان و اظهار ایمانشان از روي نفاق و کذب بوده است و آنچه بنظر
اینست که این دسته از یهود جاسوس بوده و از طرف سایر یهودیان مأمور بودند که اظهار ایمان نموده و « و اللَّه أعلم » میرسد
بدینوسیله از مسلمانان کشف خبر کنند و در برخورد با مسلمانان و گفتگوي با آنان دریافتند که مسلمین از اخبار و مطالبی که یهود
اطلاع از آنها را مختص بخود میدانستند آگاهند و این امور موجب الزام آنها و اتمام حجّت مسلمانان بر آنهاست از اینجهت وقتی با
یکدیگر خلوت مینمودند میگفتند شما مسلمانان را باین امور که موجب غلبه آنها بر شما و محاجه و مخاصمه آنها علیه شما نزد
پروردگارتان میباشد خبر میدهید، آیا این مطلب را تعقل نمیکنید؟ و کلمه ما موصوله عام و شامل بشارات تورات بر نبوت پیغمبر
اسلام و عقوبات وارده بر اسلافشان و غیر اینها از اموري که تنها خود یهود میدانستند میشود، و اینها غافل از اینکه چه خبر دهند و
ندهند، خداوند عالم السر و الخفیات ص: 66
همه اینها را به پیغمبرش وحی مینماید و احتیاج بکشف مسلمین از یهود نیست و از اینجهت در مقام ردّ بر آنها میفرماید: أَ وَ لا
یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ آیا اینها نمیدانند که خداوند میداند آنچه را اینها پنهان میدارند از بشارات تورات و غیر
آنها، از نفاق و دورویی آنها در دعوي و اظهار اسلامشان و آنچه را آشکارا میدارند و از این آیه استفاده میشود که یهود بواسطه
توغل در مادیت حتی علم خدا را هم محدود میدانسته و گمان میکردند اگر چیزي را پنهان دارند و مسلمانان را از آن مطلع نسازند
خدا نمیداند و حجت او بر آنها تمام نخواهد بود و گرنه کسی که معتقد بخدا باشد و او را عالم السر و الخفیات و علام الغیوب
بداند چنین کلامی از او صادر نمیشود.